نوشتـهـجات

یادداشت های مسعود دستان

نوشتـهـجات

یادداشت های مسعود دستان

نوشتـهـجات

به توکل نام اعظمت ...

دانشجوی ارشد رشته تاریخ تشیع

شماره تماس و تلگرام : 09361290313

ایمیل : masoddastan@gmail.com

در حال نوشتن پایان نامه با موضوع نقش ایرانیان در عمران و بازسازی عتبات عالیات عراق

آماده تبادل علمی باعزیزان هم رشته ای هستم ...

نویسندگان

اربعینی شدن ...

در معارف ما عدد چهل نماد تکامل ، بلوغ و بالیدن است . عدد چهل قله کمال است و اسرار بسیاری به لحاظ معنوی در آن نهفته است که عارفان و سالکان حقیقی همواره بر آن تاکید بسیار می کردند و در مسیر بندگی و سیر و سلوک الی الله با تمسک به چله نشینی به مقامات معنوی خاص دست می یافتند ...

بقای اسلام  به وجود مبارک سید الشهدا علیه السلام وابسته است و خدای متعال از این رهگذر وامدار آن وجود سراسر خیر و برکت می باشد . وقتی امام حسین علیه السلام بقای دین می شود یعنی دین بدون این بزرگوار ، عین کفر است و گمراهی ...یعنی امام حسین علیه السلام قله کمال است و کمال حقیقی در حرم اش و یا زیر خیمه اش مسیر است .

همه برای کامل شدن باید به سوی او بروند بلکه باید به سوی او فرار کنند تا از زنجیرهای رنگارنگ تعلق دنیوی جدا شوند ...

وقتی خدا خیر بنده ای را بخواهد در قلب او محبت امام حسین علیه السلام و حب زیارتش را در قلب او قرار می دهد ...

همه اینها را گفتم تا به این برسم که ما ناگزیریم حسینی شویم ...

اگر حسینی شویم بندگی کرده ایم ...

اگر حسینی شویم به حقیقت انسانی رسیده ایم ...

اگر حسینی شویم شکر نعمت الهی را به جا آورده ایم ...

زیرا نام مقدس "حسین" انتهای همه ی خوبی هاست ... انتهای همه کمال هاست ...

و حال اربعین که نماد تکامل است با این نام مقدس پیوند خورده است ، اگر غیر از این بود باید تعجب می کرد ...

اما چرا باید "اربعینی شدن" را تجربه کرد .

اربعینی شدن تمرینی است برای رسیدن به قله های کمال انسانی و نزدیک شدن به انسان کامل .

سه واژه "حسین" ، "اربعین" و "ظهور" در طول هم قرار دارند تا به حقیقت گمشده عالم و آدم برسیم ...

اربعینی شدن رشته پیوند حسینی شدن و مهدوی شدن است ... و در این اربعین است که برای پذیرش ظهور و آن وجود نازنین آماده می شویم و اگر از اربعین به سلامت و معرفت عبور کنیم به حقیقت مهدویت خواهیم رسید .

اللهم عجل لولیک الفرج

الاحقر مسعود دستان

ایام اربعین 1439

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۳ آبان ۹۶ ، ۰۰:۴۷
مسعود دستان


 مفهوم شناسی شیعه

شیعه ، اسم جنس از ریشه ی (شَیَعَ) شاع یَشیعُ است ، که شامل بر فرد ، گروه ، مرد و زن میشود؛  و در لغت به معنای پیروان و یاوران است. (ابن منظور ، 258:1416)

به لحاظ عرفی میتوان گفت ، شیعه به معنای پیروی و تبعیّت با رغبت و اشتیاق است که فرد یا افرادی ، آن را به عنوان الگوی سعادت بخش خویش قرار دهند؛ و در ابعاد مختلف کردار و گفتار ، خود را تابع و فرمانبر آن الگوها قرار داده ؛ و در حمایت و ادامه ی این راه و روش از هر کوشش و فداکاری دریغ نورزند .

 در منابع فرقه شناختی "شیعه" به کسانی گفته می شود که جانشینی پیامبر اکرم]   را حق اختصاصی خاندان رسالت می دانند و در معارف اسلام ، پیرویِ اهل بیت = می باشند.  ( مبارک بن محمد ، بی تا :519)  

 شیعه در اسلام     

معنای اصطلاحی شیعه برای اولین در زمان حیات پیامبراکرم  ]و بارها از لسان ایشان صادر شد . برای نمونه حضرت در مورد پیروان امیر مومنان علی ; عبارت یاعلی! شیعتک هم الفائزونَ یوم القیامة (طبری ،55:1387) را بکار بردند .

اما در این باره که گروهی مشخص به نام شیعه از چه هنگام شکل گرفت و سرچشمه ی اندیشه و انگیزه ی گرد هم آمدن آنان چه بود نظریه هایی متفاوت گفته شده است ؛ بطور کلی می توان از 8 نظریه سخن به میان آورد که به اختصار به آن ها می پردازیم :  

1-    نخستین نظریه این است که تشیع در دوران حیات پیامبر اکرم ] شکل گرفته و درست در همان دوره کسانی از صحابه مانند سلمان ، عمار ، ابوذر و مقداد به عنوان طرفداران امیرمومنان علی;  شناخته می شدند(کاشف الغطا :1388 ، 113)

2-    نظریه دوم آن است که شیعه به عنوان یک گروه پس از شهادت پیامبر اکرم ]  و در مخالفت با انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه شکل گرفته است . در بین متقدمین ابومحمد نوبختی صاحب فرق الشیعه و ابن خلدون ، و در میان متأخرین کسانی چون احمد امین ، برناردلویس و گلدزیهر از طرفداران این نظریه قلمداد میشوند. (نوبختی : 1353 ، 4) (ابن خلدون :1984 ،196) (گلدزیهر : بی تا ،174 )

3-    نظریه سوم آن است که شیعه به عنوان یک حزب یا گروه مشخص در دوره پایانی خلافت عثمان و در پی قتل او رخ داد. یولیوس ولهاوزن مستشرق معروف آلمانی در کتاب شیعه و خوارج این نظریه را می پذیرد .(ولهاوزن :1375 ،129)

4-    طبق نظریه چهارم شیعه هنگامی که بصره در آستانه نبرد جمل قرار داشت ظهور کرد  و امیرمومنان علی ; مردم را برای نبرد با طلحه ، زبیر و عایشه فرا می خواند و کسانی که از ایشان پیروی کردند شیعه نام گرفتند و حضرت می گفت : شیعه ی من . آن حضرت این گروه را اصفیا ، اولیا ، شرطة الخمیس و اصحاب نامید.(ابن ندیم، 1398 : 249)

5-    نظریه پنجم آن است که شیعه هنگامی برای نخستین بار رخ نمود که سپاهیان امیرمومنان علی ; از نبرد صفین باز می گشتند و درحالی که در میان سپاهیانش درباره حکمیت اختلاف روی داد و از همین روی گروهی در موضع مخالف امام ، هسته نخستین خوارج را تشکیل دادند و گروهی دیگر به طرفداری امام پرداخته و شیعه نام گرفتند .(طبری ، 1375 :2583)

6-    ششمین نظریه ، پیدایش شیعه را به پس از شهادت امیرمومنان علی ; باز می گرداند .(طه حسین، بی تا : 175)

7-    هفتمین نظریه حاکی از آن است که پیدایش شیعه در قالب یک نهضت مشخص با اهداف و نام خاص خود به سالهای پس از شهادت امام حسین ; می رسد .(نشار ، بی تا ،ج2:21)

8-    هشتمین نظریه از این دفاع می کند که ظهور شیعه به عنوان یک فرقه با درونمایه کلامی خاص و ویژگی های اعتقادی معین در اواخر سده نخست هجرت بوده است. (ابن مرتضی، بی تا : 5)

درارزیابی نظریه های پیشگفته نه می توان همه آنها را به طور مطلق رد کرد و نه می توان همه پذیرفت ؛ اثرهیچ کدام از حوادث مهم تاریخ اسلام ، پس از پیامبر اکرم]  را  بر دیگرگونی های جامعه شیعی نمی توان نادیده گرفت .و از سوی دیگر هیچ کدام از این رخداد ها را نمی توان نقطه آغازین حیات شیعه در همه ابعاد سیاسی ، کلامی ، فقهی و اعتقادی قلمداد کرد. از این رو تشیع را باید مذهبی در مسیر تاریخ دانست که سیر خود را از دلدادگی به خاندان پیامبر اکرم ] آغاز کرد و بعدها تا مکتبی با همه عناصر و مشخصه های لازم به حیات ، تحول، پویایی و تکامل خود ادامه داد.

آنچه از تعالیم مذهب حقه تشیع بدست می آید ، این است که تشیع همان اسلام ناب محمدی است که شالوده ی اساسی آن را پیامبر اکرم ص در همان روزهای آغازین و در هنگام دعوت خویشاوندان اش در شهر مکه پی ریزی نمود و نظریات ذکر شده را تنها می توان نقاط عطفی در تاریخ تشیع ذکر نمود .

 دلایل گرایش ایرانیان به تشیع

گرایش ایرانیان به تشیع و روی گردانی از دیگر مذهب ها، مسئله ای است که تاریخ نگاران و دانشمندان درباره آن به بحث پرداخته و نظریه هایی داده اند که برخی از این دیدگاه ها نادرست بوده و از کمیِ دانش آنان و توجه نکردن به همه جنبه های مسئله ناشی شده است. خاستگاه دسته دیگری از نظریه ها نیز کینه ورزی و دشمنی با مکتب تشیع است که با زیر سؤال بردن آیین تشیع، دیدگاه های نادرستی ارائه کرده اند. دیدگاه منصفانه در این زمینه آن است که بگوییم:

ایرانیان به محض آشنایی با آرمان های بلند اسلام و پی بردن به حقیقت این دین آسمانی، آن را با جان و دل پذیرفتند. در حدیثی از امام صادق ;  آمده است که : موالی (ایرانیان) اسلام را با رغبت پذیرفتند .(مجلسی ، 1403،ج67:168)

 اگر هم در برهه ای از زمان، ایرانیان بر اثر تبلیغات سوء حکمرانان ساسانی، از اسلام گمراه شدند و دور ماندند، ولی به محض آشنایی آنان با اسلام، آن را به نیکی پذیرفتند.

مسلمانان نخستین، ندای عدالت و انسان دوستی را که از آرمان های بزرگ اسلام بود، به آنها رساندند و ایشان نیز در پی آن مسلمان شدند. بدین ترتیب، در عرصه های گوناگون اسلام درخشیدند و با گذشت اندک زمانی، پرچم دار اسلام خواهی و دعوت به اسلام گردیدند و خود، از مبلغان وارسته اسلام شدند. این مسئله برخاسته از این امر است که جماعت ایرانی، تشنه اسلام و معارف آن بودند و به محض آشنایی با آن، از دیگران پیشی گرفتند.

با بررسی نقش ایرانیان در سده های نخستین، درمی یابیم که جمعیت فراوانی از ایرانیان در راه شکوفایی این مکتب می کوشیدند تا جایی که بسیاری از مؤلفان بزرگ عامه و شیعه، از جماعت ایرانی هستند و نیشابور، قم و ری، از بزرگ ترین مراکز فعالیت محدثان به شمار می رفت.

اگر ایرانیان چنین نبودند، امروز این همه معارف غنی اسلام در دانش های گوناگون به دست ما نمی رسید. نمونه ای برای اثبات اینکه ایرانیان، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند، ماجرای اسلام آوردن هرمزان، یکی از حکمرانان دولت ساسانی است. وقتی هرمزان را در مدینه به حضور خلیفه دوم آوردند، عمر از او خشمگین بود و خواست او را بکشد. هرمزان تشنه بود و آب خواست. آب آوردند. خواست بخورد، ولی دستانش می‏لرزید. عمر گفت: چرا می‏لرزی؟ گفت: می‏ترسم مرا بکشی. عمر گفت: تا آب نخوری، تو را نخواهم کشت. هرمزان پس از گرفتن این قول از عمر، آب را نخورد و آن را به زمین ریخت. عمر خشمگین شد و خواست او را بکشد. در این هنگام امیرمؤمنان، علی علیه‏السلام به یاری‏اش شتافت و از کشته شدن او جلوگیری و به هرمزان اشاره کرد که اسلام اختیار کند. دیگر یاران نیز چنین گفتند. پس او اسلام اختیار کرد. پرسیدند: چرا ابتدای امر اسلام نیاوردی؟ گفت: چون در آن وقت، همه گمان می‏کردند که از ترس کشته شدن مسلمان شدم، ولی اکنون با میل و رغبت اسلام آوردم ، هرمزان اسلام آورد و از آن پس، از ارادتمندان علی علیه‏السلام بود .(الهامی ،1375 :29)

از این ماجرا به خوبی می توان فهمید که اسلام آوردن آنان با خواست و گرایش قلبی بوده است. دیگر ایرانیان نیز چنین بوده اند؛ زیرا اگر بدون رغبت بود و از روی اجبار اسلام اختیار کرده بودند، می توانستند بعدها که قدرت داشتند و حکومت اموی با حمایت ایرانیان از بین رفت، به جای جنگیدن با بنی امیه، به دلیل ستم حاکمان اموی، با اصل اسلام مبارزه کنند.

البته تاریخ اسلام آوردن ایرانیان، به بعد از فتح ایران برنمی گردد. رد پای ایران را از همان زمان صدر اسلام و دوران پیامبر، در عرصه های گوناگون اسلام می توان دید و افرادی از ایران از همان نخستین روزهای ظهور اسلام در خدمت اسلام و پیامبر بودند که نمونه آشکارش سلمان فارسی بود.

نمونه دیگر، رشید فارسی است که در جنگ احد، یکی از مشرکان “بنی کنانه ” را که خود را در زیر لباس آهنین پوشانده بود، از پای درآورد و ضربتی بر وی زد و گفت: “بگیر که این ضربه از غلامی فارسی است “ (واقدی ، 1369 :188)

از این نمونه، ایرانیانِ ساکن یمن هستند. در آن زمان، یمن در دست ایرانیان بود و باذان بن ساسان ایرانی حکومت آن را در دست داشت. پس از نامه پیامبر به خسرو پرویز، او باذان را مأمور کرده بود که پیامبر را نزد وی بفرستند. باذان دو نفر را نزد پیامبر فرستاد و پیام شاه ایران را به پیامبر رساند. پیامبر فرمود:دیشب شیرویه شکم پدر خود را درید و خسرو پرویز را هلاک ساخت و خدا به من خبر داده که شاه شما کشته شده است ، سفیران، سخن پیامبر را به باذان رساندند. مدتی بعد، خبر کشته شدن خسرو پرویز در همان شب که پیامبر فرموده بود، به باذان رسید.

در پی آن، باذان اسلام آورد و گروهی از ایرانیان نیز مسلمان شدند. حضرت رسول ]،  باذان را همچنان بر حکومت یمن نگاه داشت. وی از این تاریخ، به دستور پیامبر اکرم ]حاکم یمن بود و بعد از در گذشت وی پیامبر ]فرزندش را بر حکومت آنجا گماشت. بدین ترتیب، این خاندان خدمات ارزنده ای به اسلام کردند. (مطهری ،  1362 : 83)

بر این اساس، یمن که آن روز به دست ایرانیان بود و بسیاری از ایرانیان آنجا ساکن بودند، بدون جنگ و اجبار با میل و آگاهی به اسلام گروید. پس ایرانی تابع معرفت بود و آن روز که حقانیت اسلام را شناخت، لحظه ای در پذیرش آن تأمل نکرد و آن را پذیرفت و سخت بر آن پای بند شد.

توجه به این نکته ضروری است که تولد تشیع، هم زمان با تاریخ تولد اسلام است. پس اسلام، همان تشیع است؛ به معنای پیروی کردن از علی ; و خاندان اش و هرگز این نظریه که مبدأ شیعه ایران است، نظریه درستی نیست، بلکه همان گونه که تولد اسلام از حجاز و مکه بود، تولد و مبدأ تشیع نیز از حجاز است و این شخص پیامبر بود که بنای تشیع را گذاشت و پیروان علی ;را شیعه نامید. روایت های فراوانی از طریق شیعه و سنی رسیده است که در آنها پیامبر، پیروان علی ; را شیعه نامید و فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، همانا علی ;  و شیعیان او رستگاران قیامت هستند .(سیوطی ، 1404 ،ج6 :379)

پس تولد شیعه از همان عصر پیامبر ] و حجاز بود و ایشان نیز پیروان علی ;  را شیعه نامید و این نظریه که مبدأ شیعه از ایران و به دست عجم بود، نظریه نادرستی است که از کینه و دشمنی با شیعه سرچشمه گرفته است.

ازاین رو، نویسنده ای که پیدایش فرقه شیعه را زاییده فکر ایرانی با هدف حفظ استقلال ملی می داند و بدون استناد به منبعی تاریخی این سخن را می گوید، از تاریخ شیعه آگاهی ندارد و بر اساس وهم و گمان می نگارد. با توجه به این مقدمه، علت اصلی گرایش ایرانیان به تشیع عبارت است از روح حقیقت طلبی آنان که در ذیل به توضیح آن می پردازیم.

یافتن روح اسلام در خاندان پیامبر]

نهال تشیع در دل ایرانی ، با ورود اسلام در قلب ایرانیان ، کاشته شد و به سرعت رشد کرد و راز گرایش ایرانی به تشیع را باید در گرایش آنان به اسلام جست وجو کرد. ایران، اسلام را به دلیل حقیقت و عدالت و آرمان های بلندش پذیرفت و این امر را در مکتب تشیع و خاندان علوی و نبوی یافت و بدان پای بند شد.حال اگر ایران در برهه ای از زمان بر اثر تبلیغات بی اساس اموی بر ضد خاندان نبوی و امیرالمومنین  علی ; از مکتب تشیع دور ماند، با برطرف شدن موانع و باز شدن درهای معرفت اهل بیت = و حقیقت مکتب شیعه، مکتب تشیع را پذیرفت. بنی امیه در دوران حکومت خود، اجازه شناسایی اسلام راستین و اهل بیت = را نمی دادند و خود، حاکمانی را برای سرزمین ایران می گماشتند که خواست آنها را عملی کند. اینان دشمن ترین افراد با اهل بیت = را به حکمرانی ایران می گماشتند؛ کسانی که در پی ترویج افکار اموی بودند و تنها روزنه شناخت ایرانیان به اسلام، از ناحیه آنان بود. بدیهی است که آنان می توانستند به راحتی ایرانیان را از مکتب تشیع دور نگه دارند، ولی به محض اینکه جوّ خفقان و تاریکی های تبلیغات اموی رخت بربست و روشنی هدایت جلوه گر شد، ایرانیان تشیع را برگزیدند.صرف نظر از روحیه حقیقت طلبی و عدالت جویی ایرانیان که عامل اصلی آنان به مکتب تشیّع است، برخی عوامل وجود دارند که بستر اجتماعی آشنایی ایرانیان با آموزه های تشیع را فراهم کرد و موجب نهادینه شدن و گسترش این مذهب حق در جامعه ایران گردید. در ادامه به توضیح آن می پردازیم.

 اثرگذاری شیعیان ساکن در کوفه و یمن

در یمن افراد زیادی از ایرانیان ساکن بودند و حتی حکومت یمن، یکی از نخستین مراکز شیعه در دست ایرانیان بود. مردم یمن در عهد پیامبر ] در سفر تبلیغی امیر مومنان علی ; به آن سرزمین، به دست آن حضرت مسلمان شدند. (ابن اثیر ، 1385،ج2 :300)

 بر این اساس، شناخت ایرانیان ساکن یمن از روح بلند و ملکوتی امیرمؤمنان، علی ;  ، بذر محبت و دوستی آن سرور کائنات را در قلب های آنان کاشت و آنان از نخستین شیعیان آن حضرت شدند و پیوسته پیرو مکتب اهل بیت = بودند. اندک اندک رفت و آمد آنان به کشور خود و بیان فضیلت های اخلاقی و معنوی مناقب امیرمومنان علی ; ، در جلب دل های ایرانی اثرگذار بود.

کوفه، مهد ایرانیان بود و افراد زیادی از ایران که در آن عصر به آنها “موالی ” گفته می شد، در کوفه و حوالی آن ساکن بودند، به گونه ای که نوشته اند: در همان روزهای نخست تأسیس کوفه در عصر عمر، چهار هزار نفر سرباز ایرانی از ایران هجرت کردند و در کوفه ساکن شدند.(البراقی ،1407 :142) برخی از محققان، جمعیت ایرانیان مقیم کوفه در عصر خلافت امیر مومنان علی ; را بیش از نصف جمعیت این شهر نوشته اند (الهامی ، 1375 : 70) در اطراف عراق و دیگر شهرهای آن نیز بسیاری از ایرانیان ساکن بودند. بدین صورت که اهل سواد به اهل عراق اطلاق می شد که اصلشان از عجم بود و ساکن عراق بودند. بعد از بنای کوفه با اعراب مختلط و هم نشین شدند .ساکنان ایرانی کوفه در عصر خلافت علوی، از نزدیک با رفتار و سیره علوی آشنا شدند و گم شده خود را در او یافتند. آنان لباس خلافت را بر اندام ملکوتی امیر مومنان علی ; دیدند و او را شایسته خلافت دانستند.

امام نیز در مقابل، به آنان عنایت و توجه ویژه داشت و در تربیت آنان می کوشید. آنها اسلام حقیقی را از لبان مبارک علی ; می شنیدند و حقیقت اسلام و خلافت را می شناختند. آنان به خطبه های علی ; گوش جان می سپردند و این در گرایششان به تشیع بسیار مؤثر بود . در حدیثی از امام باقر ; آمده است :امیرمؤمنان، علی ; ، همواره پس از ادای نماز صبح به تعقیبات می پرداخت تا آفتاب طلوع کند. همین که آفتاب طلوع می کرد، موالی (ایرانیان) و ناتوانان به دور او حلقه می زدند و امام به آنها فقه و قرآن تعلیم می داد. (مجلسی ،1403 ،ج67 :15)آموزه های علوی و یارانش توانست بذر تشیع را در قلب های آنها بکارد و سیره عدالت گستر علوی، آنان را شیفته مکتب تشیع کند.

روزی گروهی از موالی به حضور امیرمؤمنان  علی ; آمدند و از اعراب شکایت کردند و گفتند:رسول خدا ] هیچ گونه تبعیضی میان عرب و غیرعرب در تقسیم بیت المال یا در ازدواج قائل نبود، بیت المال را برابر تقسیم می کرد، مسلمانانی چون بلال و صهیب در عهد رسول الله ] با زنان عرب ازدواج کردند، ولی امروز اعراب، میان ما و خودشان تفاوت قائلند.امیرمومنان علی ;با اعراب در این زمینه صحبت کرد، ولی اثری نداشت و آنان فریاد زدند: ممکن نیست، ممکن نیست . امیرمومنان علی ; در حالی که از این جریان خشمناک بود، میان موالی آمد و گفت: “با کمال افسوس اینها حاضر نیستند با شما روش برابری در پیش گیرند و مانند یک مسلمان با حقوق یکسان رفتار کنند. من توصیه می کنم که بازرگانی پیشه کنید، خدا به شما برکت خواهد داد .(همان ، ج 24 : 160)

امام علی ; روش برابری را در پیش گرفت و موالی از نزدیکان حضرت بودند، به گونه ای که در خطبه ها و سخنرانی های حضرت بر گرد منبر حلقه می زدند و برخی از اعراب از امیرمومنان علی ; نیز پیوسته نسبت به این کار اعتراض می کردند. در روز جمعه ای امیرمومنان علی ; بر منبر خطبه می خواند، اشعث بن قیس کندی که در زمره منافقین بود ، گفت : ای  امیرمؤمنان، این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کرده اند و تو جلوی اینها را نمی گیری؟! سپس در حال خشم گفت: من امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است! علی ; فرمود : این شکم گنده ها، خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند و آنها (ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می کنند. آن گاه از من می خواهند آنها را برانم تا از ستمکاران باشم. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا ] شنیدم که فرمود:به خدا سوگند، همچنان که در ابتدا شما ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، بعدها ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد . (قمی ، 1416 ، ج8 : 606)

ایرانیان در کوفه، حقیقت را در سیره علی ; دیدند و از رهنمودهای علوی، حقیقت و جوهره اسلام را شناختند و به مکتب تشیع گرویدند و بر آن پای بند شدند. حتی پس از علی ; نیز تهدیدهای بنی امیه نتوانست آنها را از علی ; جدا کند؛ چون آنان اسلام واقعی را تنها در تشیع یافته بودند. 

حضور امام رضا  ; در ایران

در قرن سوم  مأمون عباسی پس از آنکه ارکان حکومت غاصبانه خود را در خراسان ایران استوار ساخت . برای فائق آمدن بر جنبش های احتمالی شیعیان ، با دعوت از حضرت رضا ; و اعطای مقام ولیعهدی به حضرت سعی نمود از یک سو چهره درخشان امام را در میان شیعیان کم رنگ جلوه داده و از سوی دیگر در اذهان عمومی جامعه اسلامی برای خود مشروعیتی را بوجود آورد .پس از انتقال اجباری امام هشتم به ایران ، روز به روز بر شمار شیعیان افزوده می شد و عظمت علمی و معنوی امام ، مهم ترین عامل در توسعه تفکر شیعی به حساب می آمد، در ایام حضور امام در ایران، خانه حضرت محل رفت و آمد شیعیان و محبان اهل بیت = تبدیل شد و با وجود محدودیت های فراوان اعمال مأمون ، حضرت سعی می کرد تا سنت های اصیل اسلام ناب را در برابر بدعت های حکومت احیا کند. محبوبیت روز افزون امام رضا ; و گسترش تشیع در میان ایرانیان ، برای حکومت احساس خطر محسوب می شد تا اینکه مأمون به این نتیجه رسید تا با پیروی از شیوه پدرانش ، به حذف فیزیکی امام روی آورد و امام را به شهادت رساند.

 پیشینیه تشیع در ایران تا قبل از روی کار آمدن صفویان

  نفوذ تشیع در میان موالی ایرانی

پس از جنگ قادسیه و پیوستن هزاران ایرانی به سپاه اعراب ، آنان شرط کردند که برای پیوستن به لشکر اسلام ، پس از جنگ در  هم پیمانی با قبیله دلخواه خود و سهم بردن از غنائم جنگی آزاد باشند. این افراد پس از جنگ قادسیه و پیوستن شان با قبائل عرب ، اصطلاحاً موالی نامیده شدند.ایرانیان با وجود نژادپرستی های افراطی عمال اموی ، داوطلبانه اسلام را پذیرفتند و این روحیه برتری طلبی عرب بر عجم تا مدینه کشیده شده بود ، ابن اثیر می گوید : « زشت است که ملت عرب مالک یک دیگر از عرب بشود (بنده و برده عرب داشته باشد) و حال اینکه خداوند عجم را براى آنها تسخیر نمود و بر وسعت فتح افزود ...» (ابن اثیر ، 1385ق، ج2 : 382)

با این حال موالی ایرانی به اسلام ایمان آوردند  ، گر چه نشر اسلام در بسیاری از مناطق  پیشرفت چندانی نداشت . در میان افرادی که به آنان موالی گفته میشد ، کسانی که در میان قبائل شیعی کوفه چونان هَمدان و ربیعه پرورش یافته بودند ، طبعاً از تشیع تاثیر می پذیرفتند و چون رهبران این قبائل گرایش های خاصی به وجود امیرمومنان داشتند و از مواضع ایشان طرفداری می کردند ، و هم دوش سایر افراد قبیله در مسیر ولایت علوی قدم می گذاشتند.(جعفریان ، 1391 :108)

 با روی کار آمدن حکومت عدل علوی ، بدعت های خلفای پیشین در تبعیض قومی ونژادی از بین رفت و جای خود را به مساوات و برادری داد.امیر مومنان به حدی به موالی ایرانی میدان می داد که اعتراض برخی از صحابه خویش را بر انگیخت وجود دو دیدگاه اموی و علوی  در برخورد با موالی ایرانی ، زمینه های گرایش به تشیع را در میان آنان  تقویت می کرد و نیز وجود یک ایرانی هم چون جناب سلمان فارسی در زمره خواص اصحاب امیر مومنان علی ; ، برای ایرانیان ساکن در عراق قابل توجه بود .پس از امیرمومنان ، سیره اهل بیت = نیز در برخورد با موالی همان گونه ادامه یافت .پرورش فکری موالی در مکتب اهل بیت = ، رفته رفته بر شمارآنان می افزود تا جایی که برخی در زمره اصحاب خاص امامان قرار گرفتند.علی بن جعفر از امام کاظم ; روایت کرده که حضرت فرمودند : « إنما شیعتنا المعارف و الاشراف واهل البیوتات و من مولده الطیّب » علی بن جعفر می گوید تفسیر آن را پرسیدم  ، امام فرمودند  : شیعیان ما چهار گروهند : از قریش که معارفند ، از اشراف که عربهایند ، از کسانی که خانواده ی اصیل دارند یعنی موالی و نیز کسانی که مولد آنان طیب است یعنی اهل سواد (عراق) .(مجلسی ، 1403 ، ج64 :171)

 مهاجرت اعراب شیعه به ایران در قرن اول و دوم هجری

شهر قم را باید نخستین شهر شیعی در حوزه ای دانست که به نام ایران شناخته می شود ، چرا که پیشینه تشیع در این شهر به ربع آخر قرن اول هجری باز میگردد.خاندان اشعری که از یمنی های ساکن در کوفه محسوب می شدند ، از ظلم حجاج بن یوسف  به شهر قم مهاجرت کردند و ارکان تشیع امامیه را در این شهر بنا نهادند ، به همراه افراد این قبیله شمار زیادی از موالی آنان نیز به شهر قم آمدند ؛ خاندان برقی از جمله موالی اشعریون بودند . از طرفی تشیع قم در بسیاری از شهرهای اطراف آن هم تاثیر گذاشت .آوه یا آوبه یکی از این شهرهاست که گرایش شیعی شدیدی داشتند ، بنابراین با اهالی ساوه که سنی مذهب بودند همیشه درگیری داشتند .یکی دیگر از این شهرها ، کاشان است که تابع شهر قم بوده است(جعفریان ،1391: 207-210)

فشارهای سیاسی حکومت امویان در قرن دوم ، شیعیان و علی الخصوص طالبیان را به مهاجرت اجباری به سوی شرق اسلامی ونقاط دوردست واداشت و از رهگذر این ماجرا فصل جدیدی ازجریان ریشه دار تشیع در ایران آغاز شد و نیز  بسیاری از شهرهای ایران از جمله قم ، ری ، اصفهان ، کاشان ، خراسان و شیراز به مهم ترین پناهگاه شیعیان مهاجر تبدیل گشت . (جعفریان ،1391 :190) حاکمیت هشام بن عبدالملک و عامل ستمگرش یوسف بن عمر ثقفی ، کار رار بر خاندان پیامبر سخت کرد و زمینه های قیام زید بن علی و شهادت وی را فراهم ساخت . پس از شهادت زید ، فرزندش یحیی در سال 122 قمری از کوفه به سبب حمایت شیعیان خراسان به این شهر مهاجرت کرد. (یعقوبی ، 1371 ، ج2 ، 299)

حکومت عباسیان 

حکومت امویان در سال 132 قمری سقوط کرد و به جای آنان ، عباسیان بر مسند خلافت نشستند . شروع فعالیت مستقل عباسیان به اوایل قرن دوم بر می گردد ، آنان در کنار علویان و با استفاده از محبوبیت آن ها فعالیت می کردند و با بیان مظالم امویان در حق اهل بیت = در صدد نفوذ در بین شیعیان بودند . بهترین مکان برای تبلیغات بنی عباس خراسان بود زیرا شام و مصر در اختیار طرفداران امویان و عراق عرب در دست شیعیان علوی بود .شیعیان خراسان در بیعت  با ابراهیم امام بودند و بنی عباس برای این که امر را بر مردم مشتبه کنند خود با علویان بیعت کردند و در نهایت عباسیان با سعایت افرادی چون ابومسلم خراسانی حکومت را به دست گرفتند و بعد از آن از تمامی شعار های خود دست کشیده و  در آزار و اذیت شیعیان گوی سبقت را از امویان روبودند .

حکومت طاهریان

طاهر بن حسین در مقام فرماندهی نیروهای نظامی مأمون ، توانست برادر وی محمد امین را در بغداد مغلوب ساخته و بکشد .ارمغان این پیروزی برای آل طاهر حکومت خراسان بود و از سال 205 تا 259 کرسی حکومت در بین فرزندان این خاندان دست به دست چرخید.آنان خود را تابع خلیفه عباسی می دانستند و منشور حکومت خود را از خلیفه دریافت می کردند )جعفریان ،1391 :270)در مورد گرایشات مذهبی طاهریان اخبار ضد و نقیض فراوانی وجود دارد ، برخی از منابع حکایت از شیعه بودن آل طاهر دارند و برخی دیگر در موضع گیری مخالف ، آنان را متعصب در مذهب تسنن قلمداد می کنند.

بطور کلی آنچه مسلم است ، این است که عملکرد طاهریان در نزدیکی به شیعیان یا دوری از آنها ، تابع اعتقادات و رفتار خلفا در مورد شیعیان بوده است. طاهریان هم چون دیگر حکومت های جور تا زمانی که شیعیان اعتراضی به شیوه حکومت داری شان نداشتند با آنها رفتاری ملایم می کردند ولی هر گونه اعتراض یا قیامی  ، از سوی عمال حکومتی  سرکوب و کشتار  شیعیان را در پی داشت . ریچارد نلسون فرای در مورد عقیده ی مذهبی طاهریان می نویسد : «طاهریان در مذهب سنی ، استوار بودند و در قلمروی خود به پیروان مذهب تشیع و رافضیان دیگر ، با تایید مقامات دستگاه خلافت بغداد ، حمله می کردند...» (جعفریان به نقل از فرای 1391 :272)

شواهد بسیاری بر این مدعا می توان اقامه نمود که به طور اختصار به دو مورد از جنبش های شیعی سرکوب شده توسط طاهریان می پردازیم :

1-    قیام یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید علوی :

یحیی بن عمر در سال 250 قمری در کوفه بر ضد خلیفه عباسی مستعین قیام کرد. او  محمد بن عبدالله بن طاهر را به سوی یحیی روان ساخت و فرمانده طاهری پس از قتل عام یاران وی ، او را به شهادت رسانیده و سرش را به بغداد بردند و از آنجا به سامرا نزد مستعین فرستادند .

2-    قیام محمد بن قاسم علوی در خراسان :

محمد بن قاسم علوی در سال 219 قمری در طالقان خراسان دست به قیام بر علیه ظلم و جور خلیفه زد . در این زمان عبدالله بن طاهر والی معتصم عباسی در خراسان برای سرکوب جنبش شیعی به سوی طالقان عزیمت کرد.

عبدالله توانست جنبش محمد بن قاسم را شکست دهد و سرانجام رهبر جنبش را دستگیر کرده و به بغداد بردند.

حکومت صفاریان

از دیگر حکومت های تحت اشراف دولت عباسیان ، صفاریان از دودمان‌های ایرانی و فرمانروای بخش‌هایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود و خود را از نوادگان ساسانیان می دانستند که پس از حمله اعراب به سیستان مهاجرت کرده‌ بودند. یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد اهل سیستان بود و به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد.

در مورد مذهب صفاریان ، نمی توان سخن قاطعی گفت . روی خوش نشان دادن مقطعی به بغداد و  درگیری با علویان طبرستان ، می توانست برای کسب وجهه و قدرت سیاسی باشد . از طرف دیگر احترام به علویان سیستان و استفاده از خوارج که در مناطق جنوبی ایران فعالیت داشتند برابهام این مسئله می افزاید .به نظر می رسد آنها حکومت خود را مهمتر از هر چیز دیگر می دیدند و لزومی نداشت خود را مقید به یکی از این مذاهب کنند .حکومت صفاریان معاصر با حکومت معتضد عباسی بود . وی نسبت به شیعیان رفتار معتدل تری داشت لذا دراین دوره شیعیان از آزادی نسبی برخوردار بودند . پیرو همین سیاست برخی از مورخان صفاریان را که تحت حکومت مرکزی بودند را به عنوان شیعه مطرح می کنند . )جعفریان ،1391 :282)

 

حکومت علویان

دولت علویان طبرستان ، نخستین دولتی است که در شرق اسلامی در قالبی شیعی و به دور از تایید خلفای عباسی تشکیل شد .با ورود علویان به مازندران و تشکیل یک دولت نسبتاً مقتدر در حوزه‌ی شمال ایران، زمینه برای بسط و گسترش و اعتلای فرهنگ و مذهب شیعه فراهم شده بود .سازماندهی و اداره‌ی سرزمین طبرستان و دولت نوبنیاد شیعی آن بدون وجود قوانین خاص و مشخص عملاً نا ممکن بود. از این رو شاهد آن هستیم که حاکمان علوی از همان ابتدای تشکیل حکومت خود در طبرستان دست به اصلاحات و همچنین صدور فرامینی زدند که برای استحکام پایه های قدرت تفکر و دولت شیعی در طبرستان ناگزیر می نمود. از جمله‌ی این فرامین و دستورات می توان به فرمانهای صادره از سوی داعی کبیر اشاره کرد:

1-     مردم را به متابعت به کتاب خدا و سنت پیامبر وادار کنید به گونه ای که در اصول و فروع دین از رفتار و گفتار علی ; پیروی کنند.

2-    از عقیده جبریه و مشبهه دوری گزینند.

3-    در اذان و اقامه «حی علی خیر العمل» بگویند.

4-    در اقامه هر عبارت را دو مرتبه بگویند.

5-    در نماز «بسم الله الرحمن الرحیم» را با صدای بلند بخوانند.

6-    برای نماز بامداد قنوت را واجب دانند.

7-    در نماز میت پنج تکبیر بخوانند.(حقیقت ،1363 :98)

با تشکیل دولت علویان طبرستان، داعیان علوی که به نقش سازنده وکارآمد ملبغان مذهب و فرهنگ نوپای دولت شیعی علوی بسیار واقف بوده اند، توجه‌ی خاصی را معطوف آن داشته اند داعی کبیر با اعزام مبلغانی به مناطق مختلف و تشکیل اجتماعات، هم هدف مذهبی نهضت را در دیگر نقاط گسترش می داد و هم حمایت و مشارکت فعال مردم در امر نهضت را موجب می شد و برای گسترش نهضت به خارج از مرزهای طبرستان و رویان پشتوانه ای محکم فراهم می کرد.(درگاهی و بینایی ، 1381: 114)این بستر سازی دلائل عمده ای داشته است. از جمله کثرت حضور سادات در منطقه‌ی امن طبرستان که اجازه‌ی ترویج عقائید شیعی را به دور از خلافت اموی و عباسی میسر می ساخت. علاوه بر موارد یاد شده انطباق اعمال و رفتار داعیان علوی با آنچه که دیگران را امر به آن می کردند باعث پذیرش عمومی این آموزه ها می شد. و آخرین نکته اینکه علویان به اهمیت تبلیغ در رسیدن به اهداف خود پی برده و با اعزام مبلغانی به حوزه‌ی تحت سلطه‌ی خود، توانستند خیل عظیمی از مردم را با نظر و عقاید خود همراه سازند. مجموع این عوامل دست به دست هم داده تا شاهد رشد و شکوفایی آنچه که عقاید و گرایش شیعی می نامیم در این دوره باشیم.

حکومت آل بویه

حکومت شیعه مذهب آل بویه که در سالهای (448-321 ه ق) در ایران و عراق توسط فرزندان بویه به نامهای علی، حسن و احمد بنیانگذاری شد یکی از مهمترین سلسله هایی است که ایران بعد از اسلام شاهد ظهور آن بوده است. آل بویه در ابتدا شیعه مذهب بودند و نشانه هایی در دست است که در دوران حکومت ، مذهب امامی داشته اند یا به آن مذهب گرویده اند .از جمله عملکرد معزالدوله در بغداد در مورد نوشتن جملاتی در لعن معاویه ، مراسم عزاداری و جشن عید غدیر می تواند دلیل بر این مدعای ما باشد .(ترکمنی ، 1383: 144)

آل بویه در دوران حیات سیاسی خود تحول و تطّور مذهبی را تجربه کردند که نشان دهندۀ تاثیر اوضاع مذهبی -اجتماعی موجود در جامعه بر عملکرد وسیاست های حاکمان می باشد. اساساَ حکمرانی و سیاست بر مذهب و اعتقادات حاکمان تاثیر کاملاَ بسزایی دارد، به این معنی که حاکمان پس از به قدرت رسیدن برای حفظ اقتدار و حاکمیت خوداز عقاید شدید و متعصبانه دست می کشندو تلاش می کنند با تسامح و تعامل بیشتر با مذاهب حاکم و موجود در جامعه همراهی کنند، تا زمینه تداوم حاکمیت خود را فراهم کنند. حکومت آل بویه نیز چنین حالتی داشت، زیرا حاکمان آل بویه در جامعه ای به قدرت رسیدندکه اولاَ؛ اهل تسنن در اکثریت و تشیع با وجود قدرت و نفوذ فراوان در اقلیت بودند. ثانیاَ ؛ در این جامعه حاکمان برای به دست آوردن حاکمیت در کنار قدرت نظامی بایستی مشروعیت خود را با حمایت کردن از خلفیه عباسی هرچند به صورت ظاهری کسب کنند. بنابراین حاکمان آل بویه چاره ای جز در پیش گرفتن سیاست تسامح و تعامل با مذاهب موجود در جامعه نداشتند. ولی همین سیاست برای شیعیان در مقایسه با سیاست خشن و سرکوب گرایانه خلفای اموی و عباسی موقعیتی بسیار مناسب برای گسترش و توسعۀ عقاید فراهم کرد. در نتیجۀ سیاست تسامح و تا حدودی حمایت نسبی آل بویه ازشیعیان ، مراسم و شعائر تشیع به خصوص سنت زیارت قبور ائمه و ایجاد و تعمیر بقاع متبرک ایشان رشد و توسعه یافت،و سنگ بنا و میراثی برای ادوار بعدی شد.

فضای باز مذهبی که باروی کار آمدن آل بویه در سرزمین های اسلامی و به ویژه در بغداد به وجود آمد، فعالیت شیعیان را شدت بخشید. وفاداری حکومت آل بویه به تشیع، به شیعیان امامیه اجازه می داد که با پذیرفتن منصب هایی در اداره ی امور حکومت، مقاصد خویش را پیش ببرند. در دورۀآل بویه،شیعیان امامیه در عراق وایران مسلط بودند واجازه داشتند بدون نیازبه تقیّه،به عقایدشان تظاهر کنند با حمایت های امرای بویهی مراسم های رسمی شیعیان مانند عزاداری محرم و اعیادی مثل عید غدی خم با رونق و شکوه خاصی برگزار می شد .دراین دوره متکلمان بزرگ شیعه از فرصت استفاده نموده به تدوین عقایدخود پرداختندواصول اعتقادی شیعه را مفسران شاخص آن، چون کلینی،ابن بابویه، شیخ مفید و دیگران به طرز فعال و نمایان تدوین کردندحضور این متکلمان و دانشمند نامی شیعه سبب رشد و توسعه تشیع وعقاید شیعه در جامعه اسلامی می گردیدو بر اقدامات وسیاست های  حاکمان آل بویه تاثیر گزار بود.

 حکومت ایلخانان

در سال 656 قمری با تشکیل حکومت ایلخانان در ایران و با صدمات شدیدی که با سقوط سلسله عباسیان به دست هلاکوخان (656قمری) بر مکتب خلفا وارد شد ، شیعیان فرصت یافتند تا از فشارهایی که از جانب عباسیان بر آنها وارد می شد رهایی یابند و برای تعدیل و کاستن از ظلم و توحش مغولان به دستگاه حکومتی آنها نزدیک شوند و مقام و موقعیتی برای خود دست و پا کنند که در به ثمر رساندن فتح بغداد و سقوط دستگاه عباسی نقش مهمی داشت . شیعیان با ورود مغولان سعی کردند با نشان دادن روی خوش به آنان ، جان و مال خود و مردم شهرشان را از خطر حملات وحشیانه مغول حفظ نمایند . البته ، این نفوذ و حرکت ها ، بیشتر از روحیه تسامح و تساهل مذهبی مغولان ناشی می شد . تسامح مذهبی هولاکو با در اختیار داشتن اطرافیان و مشاورینی از فرقه ها و آیین ها و مذاهب متفاوت آشکار است .با ورود هولاکو و غلبه او بر قلاع اسماعیلی شیعیان اثنی عشری وارد مرحله ی خاصی از فعالیت های خود شدند .بزرگانی از شیعه نظیر خواجه نصیرالدین طوسی بعد از رهایی از زندان موفق شدند به دولت ایلخانی مغول وارد شده و تعداد زیادی از علما و آثار علمی را از خطر نابودی نجات دهند و علاوه بر آن، مغولان خشن و انعطاف پذیر را به اسلام متمایل کنند.(ترکمنی ،1383 :243)

در دوران غازان خان که بار دیگر تسنن، مذهب رسمی ایران انتخاب شد و دستورات پی در پی برای تحکیم مبانی آن از جانب سلطان صادر شد، تشیع نوپا با خطر جدیدی روبه رو شد، اما این خطر هم نتوانست موجودیت تشیع را با تهدید جدی مواجه سازد. در این دوره بسیاری از شیعیان توانستند در دربار ایلخان مقام و موقعیتی به دست آورند. به جز خواجه نصیرالدین طوسی، سه فرزند او با نامهای صدرالدین علی، اصیل الدین حسن و فخرالدین احمد نیز در دربار حضور داشتند. جایگاه اصیل الدین، به عنوان منجم و ناظر اوقاف غازان خان از همه بالاتر بود .حضور علمی شیعه سبب شد تا غازان خان پس از آنکه به اسلام روی آورد، به تدریج به مذهب تشیع نیز علاقه مند شود. او علی رغم اینکه هیچ گاه به طور رسمی به مذهب تشیع نگروید، اما در جهت پیشبرد امور این مذهب اقدامات فراوانی انجام داد. غازان خان می کوشید تا حسن نیت خود را نسبت به شیعیان ثابت کند، به همین سبب به زیارت مرقد حضرت علی; و امام حسین;رفت. او علاوه بر توجه به مقابر اهل بیت = نسبت به شیعیان نیز توجه خاصی داشت، غازان خان، در بالای شهر شیعه نشین حله نهری ایجاد کرد که به نهر غازانی شهرت یافت. همچنین نقل شده است که به دستور غازان خان، سکه هایی با عبارت مذهبی شیعیان زده شد .گرایش سریع و روزافزون غازان خان به سمت مذهب تشیع، روحانیون و بزرگان سنی مسلک را سخت به وحشت انداخت. .(رشید الدین فضل الله ، 1358 : 203)

پس از غازان خان اولجایتو به قدرت رسید. در زمان او به علت جنگ و جدالی که میان شافعی ها و حنفی ها در دربار درگرفت ، شیعیان که مانند گذشته در دربار رفت و آمد می کردند و دست اندر کار امور سیاسی و اجتماعی بودند، وارد میدان عمل شدند و نظر سلطان سرگشته را به مکتب اهل بیت = جلب کردند، کسی که برای این منظور به کار گرفته شد، امیر طرمتاز از امرای قدرتمند مغول بود. او با یادآوری خوبی های تشیع، به خان چنین تفهیم کرد که روی آوردن خاندان چنگیزی به تشیع، علاوه بر اجر اخروی، به صلاح سیاسی هم نزدیک تر است. او چنین نتیجه گرفت که غازان خان یکی از عاقل ترین و کامل ترین حاکمان، به سبب اعتقاداتش، به مذهب شیعه تمایل پیدا کرده است . زمان اقدام جدی از جانب مذهب شیعه در نزد اولجایتو ، آن هنگام فرا رسید که او از دین حنفی برگشت و از شافعی ها روی گردان شد و مدت سه ماه در ناراحتی شدید روحی به سر می برد. در این زمان سید تاج الدین آوجی از بزرگان تشیع به میدان آمد و با کمک جمعی از پیشوایان شیعه مستقر در دربار، شروع به تحریک اولجایتو در این باره کرد. سرانجام در زمستان سال 709هق، که سلطان به علت سرما به بغداد رفت، شیعیان بیش از پیش مجال جولان یافتند و او را به زیارت حرمهای ائمه = آن خطه دعوت کردند. شیخ جمال الدین حسن بن مطهر حلی، بزرگ ترین دانشمند شیعه زمان، را به حضورش بردند و بدین ترتیب الوجایتو به تشیع گرایش پیدا کرد و به نام دوازده امام خطبه خواند و نام آنان را بر سکه زد. و از آن پس در مدارس علوم دینی، فقه شیعی تدریس شد. در گرایش پیدا کردن سلطان به مذهب تشیع، احتمالاً حضور خواجه اصل الدین طوسی، فرزند خواجه نصیرالدین طوسی بی تأثیر نبوده است. او عالمی بزرگ و شخصیتی والا بود. با این حال کار گرایش سلطان به مذهب شیعه طولی نکشید و مفتی های سنی مسلک به شدت عکس العمل نشان دادند و نارضایتی خود را برملا ساختند و به تحریک مردم پرداختند.  بدین ترتیب عاقبت الجایتو از رسمیت دادن تشیع روی گردان شد و دستور داد تا طریقه اهل سنت همچنان محفوظ بماند(ترکمنی ، 1383 : 270 -271)

 حکومت سربداران 

در ایالت خراسان که بیشترین شیعیان را در خود جای داده بود اولین حکومت رسمی شیعه به نام «سربداران» تشکیل شد. قیام سربداران بدست مردمی که ستم دیده درتاریخ نهم یا دوازدهم شعبان سال 737 قمری از شهر باشتین آغاز شد . آنها توانستند در سال 738 قمری شهر سبزوار را در زمانی که حکومت مغول به علت مرگ ابو سعید ، آخرین ایلخان بزرگ سلسله ایلخان مغول در ضعف به سر می برد ، در اختیار خود در آورند . درست در این اوضاع ، جنبشی مذهبی -سیاسی در خراسان آغاز شد که در رأس آن شیخ خلیفه مازندرانی قرار داشت . این حرکت بعدها توانست پشتیبان حرکت نظامی سربداران شود و در واقع این دو حرکت را باید از هم جدا کرد .گر چه این دو حرکت در کنار همدیگر و متأثر از هم بودند (جعفریان ، 1391 :776 -777)

آنچه در مورد دولت سربداران مهم می باشد این است که آنها دولتی شیعی مذهب بودند و حرکت آنها زمانی آغاز شد که تشیع در ایران روند گسترش خود را آغاز کرده بود . رفتار متواضعانه برخی امیران سربدار با مردم، که عاری از هرگونه تشریفاتی بود، فاصله و حجاب بین حکومت و مردم را کاست. به‌گونه‌ای که طبقات محروم جامعه به‌راحتی به حاکمان دسترسی داشتند و امرا را از جنس خود می‌دانستند. اینگونه توده جامعه نسبت‌ به مذهب تشیع که امیران سربدار مدعی و مروج آن بودند، نگاه مثبتی پیدا کردند . سربداران با کسانی که به دوستی آل علی = مشهور بودند، رابطه ی صمیمی برقرار کردند. شاعران را به مدیحه سرائی از اهل بیت اطهار = ترغیب کردند. بطوریکه نوشته اند دولت شیعه مذهب سربداران با برخی از عالمان بزرگ شیعه که در خارج از ایران سکنی داشتند رابطه برقرار کرد و باب مکاتبه را با مراکز مهم شیعه افتتاح نمود. از جمله با حلب و جبل عامل در لبنان که از زمان ابن شهر آشوب (قرن ششم هجری) یکی از مراکز مهم شیعیان دوازده امامی محسوب می شد، تماس حاصل گردید، و عالمان آنجا به منظور هدایت مردم و اجرای دقیق شعائر مذهب شیعه به خراسان دعوت شدند. بر اثر همین دعوتها و مراودات بود که فقیه معروف شهید اول شیخ شمس الدین محمد مکی (مقتول به سال ۷۸۶ قمری ) کتاب مشهور خود یعنی اللمعه الدمشقیه را به نام سلطان علی مؤید سربداری آخرین امیر سربداران تألیف کرده به خراسان فرستاد، تا شیعیان آن دیار بر طبق فتاوی او که در آن کتاب مندرج است عمل نمایند. این کتاب و شرح آن از مشهورترین کتاب های فقهیه امامیه یعنی شیعیان دوازده امامی است و هنوز نیز شرح لمعه، از کتاب های معتبر درسی طلاب علوم دینی است . (جعفریان ، 1391 :781)

سربداران با توجه به اعتقاد و مذهبی که داشتند، چه در آغاز قیام و چه در زمانی که به حکومت رسیدند، درصدد احیای ارزش‌ها و معارف مذهب تشیع، همچون شهادت‌طلبی و ظلم‌ستیزی در قیام حسینی، مهدویت و انتظار فرج بودند. ترویج این ارزش‌ها در جامعه نه‌تنها در شکل‌گیری قیام و تداوم حکومت سربداران مؤثر بود، بلکه به نوعی در ترویج مذهب تشیع در جامعه اسلامی نیز نقش داشت.


-         ابن منظور (1416) ، لسان العرب ، بیروت : دار احیاء التراث العربی مؤسسة التاریخ العربی

-         ابن اثیر، مبارک بن محمد (بی تا) ، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر ، بی جا

-         طبری ، عمادالدین (1387) ، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (ترجمه محمد فربودی) ، قم : نهاوندی

-         کاشف الغطا ، محمد حسین (1388) ، اصل الشیعة و اصولها ( ترجمه ناصر مکارم شیرازی) ، قم : امام علی بن ابی طالب ;

-         نوبختی ، حسن بن موسی (1353) ، فرق الشیعه (ترجمه محمد جواد مشکور) ، تهران : بنیاد فرهنگ ایران

-         ابن خلدون ، عبدالرحمن بن محمد (1984) ، مقدمة ابن خلدون ، بیروت : دارصادر

-         گلدزیهر، ایگناتس (بی تا) ، العقیدة و الشریعة فی الاسلام (ترجمه به عربی محمد یوسف موسی) ، مصر : دارالکتب الحدیثة

-         ولهاوزن ، یولیوس(1375) ، تاریخ سیاسی صدر اسلام شیعه و خوارج(ترجمه محمود رضا افتخارزاده) ، قم : دفتر نشر معارف اسلامی

-         ابن ندیم ، محمد بن اسحاق (1398 ق) ، الفهرست ، بیروت : دارالمعرفة

-         طبری ، محمد بن جریر (1375) ، تاریخ الامم و الملوک (ترجمه ابوالقاسم پاینده ) تهران : اساطیر

-         نشار ، علی سامی (بی تا) ، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام ، قاهره : دارالمعارف

-         ابن مرتضی ، احمد بن یحیی (بی تا) ، طبقات المعتزله ، بیروت : دار المکتبة الحیاة

-         المجلسی ، محمد باقر (1403ق) ، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت : موسسة الوفاء

-         الهامی ، داوود (1375) ،سیری در تاریخ تشیع ، قم : مکتب اسلام

-         واقدی ، محمد بن عمر (1369) ، المغازی (ترجمه محمود مهدوی دامغانی) ، تهران : مرکز نشر دانشگاهی

-         مطهری ، مرتضی (1362) ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، تهران : صدرا

-         ابن اثیر ، علی بن محمد (1385 ق) ، الکامل فی التاریخ ، بیروت : دارالصار

-         البراقی النجفی ، السید حسین (1407 ق) ، تاریخ الکوفه ، بیروت : دار الاضواء

-         جعفریان ، رسول (1391) ، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی ، تهران : علم

-         یعقوبی ، ابن واضح (1371) ، تاریخ یعقوبی ( ترجمه محمد ابراهیم آیتی) ، تهران : انتشارات علمی و فرهنگی

-         حقیقت ، عبدالرفیع (1363) ، جنبش زیدیه در ایران ، تهران : انتشارات فلسفه

-         بینایی ، قوام الدین ، درگاهی ، زین العابدین (1381) ، مجموعه مقالات در گستره مازندران ، تهران :نشر رسانش

-         فضل الله ، رشید الدین (1358) ، تاریخ مبارک غازانی ، هرتفرد : استفن اوستین

-         حسین ، طه (بی تا) ، فتنة الکبری علی و بنوه ، قاهره : دارالمعارف

-        

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۶ ، ۰۰:۱۸
مسعود دستان

زنان آخرالزمان فتنه‏انگیزند

یظهر فی آخرالزمان و اقتراب الساعة و هو شرّ الازمنة نسوة کاشفات عاریات متبرّجات خارجات من الدین، داخلات فی الفتن، مائلات الی الشهوات، مسرعات الی اللذات، مستحلات للمحرمات فی جهنم خالدات.

در آخرالزمان و نزدیک شدن زمان موعود (قیامت یا حضرت مهدی علیه‏السّلام) که بدترین زمانهاست (چون جهان از ظلم و ستم پر شود) زنانی ظاهر می‏شوند بی‏حجاب و عریان بیرون آمده خودنمائی می‏کنند، از دین خارج می‏شوند (به احکام دین توجهی ندارند) در فتنه‏ها (آشوبها یا محافل عیش و شهوت) داخل می‏شوند و شهوترانی روی می‏آورند و به لذات جوئیها شتابانند، حرامهای الهی را حلال می‏کنند و در جهنم همیشه خواهند ماند. [1] .من لا یحضره الفقیه

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۰:۲۱
مسعود دستان

شخصی از امام علی(ع) پرسید:عددی را به دست من بده که قابل قسمت بر 2و 3و 4و 5و 6و 7و 8و 9و 10 باشد بی آنکه باقی بیاورد. 
امام علی بی درنگ به او فرمود:
" اضرب ایام اسبوعک فی ایام سنتک "
یعنی:" روزهای هفته را بر روزهای یک سال خودت ضرب کن"
سوال کننده هفت را در 360 ضرب کرد.حاصل آن یعنی 2520 بر تمام آن اعداد قابل قسمت بود بی آنکه باقی مانده بیاورد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۰:۱۹
مسعود دستان

ابوهریره و عبدالله بن عمر نقل می کنند که عمر بن خّطاب می‌گفت:« علی بن ابیطالب سه ویژگی دارد که اگر یکی از آنها نصیب من می‌شد، برایم از گران‌ترین شتران سرخ موی دوست داشتنی تر و ارزشمندتر بود: 

  • با فاطمه زهرا ازدواج کرد.
  • در جنگ خیبر پرچم جنگ را از دست پیامبر خدا دریافت کرد.
  • به آیه نجوا* عمل کرد.»


توضیح *: در آیه 12 از سوره مجادله چنین آمده است: «هر کس می خواهد با پیامبر نجوا کند، باید پیش از این کار صدقه بدهد.» 
تنها کسی که به این آیه عمل کرد حضرت علی علیه السلام بود، چرا که بعد از مدتی این آیه منسوخ شد. 

منابع:

  • بحارالانوار، ج 41، ص 27 ------ مناقب
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۰:۱۷
مسعود دستان

به معاویه گفتند: که عمرو عاص با هوش‏ترین عرب است و اگر مى‏خواهى به حکومت‏برسى و قتال تو با على بن ابى طالب سر و صورتى گیرد از عمرو عاص بى‏نیاز نخواهى بود، بنابر این‏معاویه نامه‏اى به عمرو عاص نوشت و او را به یارى خود براى پیکار با امیر المؤمنین دعوت کرد، 


عمرو عاص در جواب او نوشت: 

اما بعد فانى قرات کتابک و فهمته.فاما ما دعوتنى الیه من خلع ربقة الاسلام من عنقى و التهون معک فى الضلالة و اعانتى ایاک على الباطل و اختراط السیف فى وجه امیر المؤمنین على بن ابیطالب فهو اخو رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم و ولیه و وصیه و وارثه و قاضى دینه و منجز وعده و صهره على ابنته سیدة نساء العالمین و ابو السبطین الحسن و الحسین سیدى شباب اهل الجنة. 

و اما قولک انک خلیفة عثمان فقد عزلت‏بموته و زالت‏خلافتک و اما قولک ان امیر المؤمنین اشلى الصحابة على قتل عثمان فهو کذب و زور و غوایة.ویحک یا معاویة اما علمت ان ابا الحسن بذل نفسه لله تعالى و بات على فراش رسول الله صلى الله علیه و آله و سلم، و قال فیه: من کنت مولاه فعلى مولاه؟ فکتابک لا یخدع ذا عقل و لا ذا دین، و السلام. 

«اما بعد من نامه تو را خواندم و از مضمون آن آگاهى یافتم.اما آنچه مرا بدان دعوت کردى از انداختن ذمه اسلام را از گردن خودم، و با تو به ضلالت و پستى ملحق شدن و یارى نمودن تو را بر باطل و شمشیر کشیدن در روى امیر المؤمنین على بن ابى طالب، پس او برادر رسول خدا و ولى او و وصى او و وارث او و ادا کننده دین او و وفا کننده وعده او و داماد و شوهر دختر او سیده زنان عالمیان، و پدر دو سبط او حسن و حسین دو سید جوانان اهل بهشت است. 

و اما اینکه گفتى که: من خلیفه عثمانم، به مرگ عثمان از حکومت معزول شدى و دیگر تو را در شام خلافتى نیست. 

و اما اینکه گفتى: امیر المؤمنین صحابه رسول خدا را بر کشتن عثمان برانگیخت، این گفتارى است دروغ و باطل و براى اغواء نمودن مردم جاهل دستاویز نموده‏اى. 

واى بر تو اى معاویه آیا نمى‏دانى که حضرت ابو الحسن جان خود را در راه خدا بذل نمود و شب در بستر رسول خدا خوابید و تا به صبح در آنجا بیتوته نمود و رسول خدا درباره او گفت: «کسى که من ولى و صاحب اختیار او هستم على ولى و صاحب اختیار اوست‏»؟! این نامه‏اى که تو نوشته‏اى صاحب عقل و دین را نمى‏تواند بفریبد، و السلام‏».چون نامه عمرو عاص به معاویه رسید، عتبة بن ابى سفیان به او گفت که: مایوس نباش و او را به حکومت و ولایت وعده بده و در سلطنت‏شریک گردان.لذا در نامه دیگرى که به او نوشت و منشور حکومت مصر را ضمیمه نمود، چون عمرو عاص خود را حاکم مصر دید قلبش به معاویه گرائید و براى کارزار با على بن ابى طالب به شام کوچ کرد.

------------------------------------------------------------------------------------------------------
منابع :
1)«تذکره‏» سبط ابن جوزى ص 49- 50
2) «امام شناسی » علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی (کتاب مذکور در این سایت موجود است)

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۰:۱۶
مسعود دستان

چه نیک سروده است:

 ها علی بشر کیف بشر        ربه فیه تجلی و ظهر

بدان ! که علی (ع) بشر است اما چگونه بشری ؟ بشری که خدای در او تجلی و ظهور پیدا کرده است. امیر مومنان علی (ع) آینه صفات حق تعالی و منشاء فضائل و مناقب بی پایان است. همانطور که نمی توان آب دریا را با نوشیدن تمام کرد ولی به قدر تشنگی می توان از آن چشید، فضائل و مناقب علی (ع) را نیز نمی توان برشمرد. اما به اندازه ای که معرفت به گوشه ای از مقامات امیر مومنان(ع) پی ببریم نیکواست برخی از فضائل ایشان را از زبان خودشان شنیده و معرفت پیدا نماییم. روایت است :

در روز بیستم ماه مبارک رمضان سال چهلم هجرت که آثار ارتحال بر آن حضرت ظاهر شد در اثر ضربت شمشیر زهرآلود ابن ملجم که بر فرق سر مبارکش وارد آورده بود، به فرزندش امام حسن (ع) فرمود : شیعیانی که بر در خانه اجتماع نموده اند اجازه دهید بیایند مرا ببینند، وقتی آمدند اطراف بستر را گرفتند و آهسته به حال آن حضرت گریه می نمودند.

حضرت با کمال ضعف فرمودند : سلونی قبل ان تفقدونی ولکن خففوا مسائلکم.

«سوال کنید از من هرچه می خواهید قبل از آن که مرا نیابید ولکن سوال های خود را سبک و مختصر کنید».

اصحاب هریک سوالی می نمودند و جواب هایی می شنیدند. از جمله سوال کنندگان صعصه بن صوحان بود که از رجال بزرگ شیعه و از خطبای معروف کوفه و از راویان عظیم الشان است، که علاوه بر علمای شیعه، علماء اهل سنت حتی صاحبان صحاح، روایت های او را از علی (ع) و ابن عباس نقل نموده اند.

صعصعه؛ که مورد توثیق همه است و مردی عالم و فاضل که از اصحاب علی (ع) بوده به حضرت عرض کرد : مرا خبر دهید شما افضل هستید یا آدم ابوالبشر(ع)؟

حضرت فرمودند : تزکیه المرء لنفسه قبیح قبیح است که مرد از خود تعریف و تزکیه نماید ولکن از باب «و اما بنعمه ربک فحدث»(1) و اما نعمت پروردگارت را باز گو -  می گویم :

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۸ تیر ۹۶ ، ۲۰:۱۴
مسعود دستان

ابن قتیبه دینوری در کتاب امامت و سیاست از غربت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینگونه سخن به زبان می آورد ...


ابو بکر از کسانى که همراه على بودند و از بیعت با او خوددارى کرده بودند پرسش کرد، هنگامى که آگاه شد آنان در خانه على گرد آمده‏اند، عمر را به سوى آنان فرستاد.

عمر به در خانه على آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابو بکر بیعت کنند ولى آنان از این کار خوددارى کردند. عمر درخواست هیزم کرد و گفت: سوگند به کسى که جان عمر در دست اوست، بیرون آیید و گر نه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید.

به عمر گفته شد: اى ابو حفص، فاطمه در آن خانه است.

عمر به ابو بکر گفت: بیا تا نزد فاطمه برویم، ما او را به خشم آورده‏ایم. آن دو آمدند و از فاطمه اجازه داخل شدن به خانه را خواستند، فاطمه به آن دو اجازه نداد. آن دو نزد على رفتند و با او سخن گفتند.

على آنان را نزد فاطمه آورد. وقتى که نشستند، فاطمه صورتش را به سوى دیوار گرفت.

سلام کردند ولى فاطمه پاسخ سلام آنان را نداد.

ابو بکر آغاز به سخن کرد و گفت: محبوبه رسول خدا (ص)، سوگند به خدا، نزدیکان رسول خدا (ص) در نزد من از نزدیکان خود، عزیزترند، تو از عایشه در نزد من محبوب‏تر هستى، من دوست مى‏داشتم روزى که پدرت رحلت کرد من به جاى او از دنیا مى‏رفتم. آیا مى‏اندیشى من فضل و برترى تو را نمى‏شناسم، و در عین حال تو را از میراث رسول‏

خدا (ص) محروم مى‏کنم؟ ما از رسول خدا (ص) شنیدیم که مى‏گفت: ما ارث نمى‏گذاریم، آنچه از ما باقى مى‏ماند صدقه است.

فاطمه گفت: اگر به شما نشان دهم و حدیثى را از پیامبر (ص) براى شما نقل کنم، آیا آن را مى‏شناسید و به آن عمل مى‏کنید.

آن دو گفتند: آرى.

فاطمه گفت: شما را به خدا سوگند، آیا شما دو نفر از رسول خدا (ص) نشنیدید که مى‏گفت: خشنودى من در خشنودى فاطمه است. خشم من در خشم فاطمه است، هر کس فاطمه دخترم را دوست بدارد گویى مرا دوست داشته است، هر کس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده است و هر کس فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

گفتند: آرى از رسول خدا (ص) شنیده‏ایم.

فاطمه گفت: من نزد خدا و فرشتگان او گواهى مى‏دهم شما دو نفر مرا به خشم آورده‏اید و مرا خشنود نکرده‏اید و هر گاه که پیامبر (ص) را دیدار کنم نزد او از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.

ابو بکر گفت: من به خدا پناه مى‏برم از خشم پیامبر (ص) و از خشم تو.



ترجمه امامة و السیاسة ص 39
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۸
مسعود دستان

امروز سال روز بزرگداشت جناب علامه طباطبایی است یکی از جلوه بارز زندگی این این عالم ربانی ، عنایت ویژه ایشان به دستگاه با عظمت سیدالشهدا علیه السلام بود ، اغراق نیست اگر بگوییم ایشان مسیر سیر و سلوک را در همین روضه ها پیمودند ، به همین مناسبت قصه ای از ایشان  نقل می کنم :


علامه طباطبایی در مجلس روضه ای که سیدی در محله گذر خان قم (منزل ایت الله برقعی که هم اکنون این مجلس هر ساله برگزار می شود )تشکیل می داد شرکت می نمود، یک بار قسمتی از منزل آن سید، نوسازی شده بود و علامه در همان قسمت نشسته بودند. در آن هنگام می پرسند: چه مدت است که در این جا مجلس عزاداری برپاست؟ گفته بودند: بیش از چهل سال. مرحوم علامه از آن قسمت نوسازی شده، برخاستند و به قسمت قدیمی خانه رفتند و فرمودند «این آجرهایی که چهل سال شاهد گریه بر امام حسین(ع) بودند، قداستی دارند که انسان به این ها هم تبرک می جوید.»

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ آبان ۹۵ ، ۱۲:۱۵
مسعود دستان

اعتبار اربعین امام حسین(ع) از گذشته، میان شیعه و در تقویم تاریخی وفاداران به امام حسین(ع) شناخته شده بوده است؛ سنتی که تا به امروز در کربلای عراق با قوت برپاست و هر ساله شاهدیم که میلیون ها شیعه، از همه جای دنیا در این روز بر سر مزار امام حسین(ع) گرد می آیند و به عزاداری می پردازند. سئوال این است که دلیل و یا دلایل بزرگداشت سیدالشهداء(ع) در این روز چیست؟ آیا «اربعین» ریشه در مستندات روایی و تاریخی ما دارد؟


درآمد

کتاب «مصباح المتهجد» شیخ طوسی که حاصل گزینش دقیق و انتخاب معقول شیخ طوسی است، از روایات فراوان درباره تقویم مورد نظر شیعه درباره ایام سوگ و شادی و دعا و روزه و عبادت است، ذیل ماه «صفر» می نویسد: نخستین روز این ماه(از سال 121)، روز کشته شدن زید بن علی بن الحسین است. روز بیستم صفر یعنی اربعین زمانی است که حرم امام حسین(ع) یعنی کاروان اسرا، از شام به مدینه بازگشتند و روزی است که جابر بن عبدالله انصاری، صحابی رسول خدا(ص)، از مدینه به کربلا رسید تا به زیارت قبر امام حسین(ع) بشتابد و او نخستین کسی است که قبر آن حضرت را زیارت کرد. در این روز، زیارت امام حسین(ع) مستحب است و این زیارت، همانا خواندن زیارت اربعین است. وی سپس متن زیارت اربعین را با سند به نقل از حضرت امام صادق(ع) آورده است: «السلام علی ولی الله و حبیبه، السلام علی خلیل الله و نجیبه، السلام علی صفی الله و ابن صفیه...».

این مطلبی است که شیخ طوسی، عالم فرهیخته و معتبر و معقول شیعه در قرن پنجم، درباره اربعین آورده است. طبعا براساس اعتباری که این روز میان شیعیان داشته است، از همان آغاز که تاریخش معلوم نیست، شیعیان به حرمت آن، زیارت اربعین می خوانده اند و اگر می توانستند مانند جابر بر مزار امام حسین(ع) گرد آمده و آن امام را زیارت می کردند. این سنت تا به امروز در عراق با قوت برپاست و هر ساله شاهدیم که میلیون ها شیعه در این روز بر سر مزار امام حسین(ع) جمع می شوند.

در اینجا و در ارتباط با اربعین، چند نکته را باید توضیح داد:

1. عدد چهل

نخستین مسأله ای که در ارتباط با «اربعین» جلب توجه می کند، تعبیر اربعین در متون دینی است. ابتدا باید نکته ای را به عنوان مقدمه یادآور شویم:

اصولا باید توجه داشت که در نگرش صحیح دینی، اعداد به لحاظ عدد بودن نقش خاصی، در القای معنا و منظوری خاص ندارند؛ به این صورت که کسی نمی تواند به صرف اینکه در فلان مورد یا موارد، عدد هفت یا دوازده یا چهل یا هفتاد به کار رفته، استنباط و استنتاج خاصی داشته باشد. این یادآوری، از آن رواست که برخی از فرقه های مذهبی، به ویژه آنها که تمایلات «باطنی گری» داشته یا دارند و گاه و بیگاه خود را به شیعه نیز منسوب می کرده اند، و نیز برخی از شبه فیلسوفان، متأثر از اندیشه ای درباره اعداد یا نوع حروف بوده و هستند.

در واقع بسیاری از اعدادی که در نقلهای دینی آمده می تواند براساس یک محاسبه الهی باشد، اما اینکه این عدد در موارد دیگری هم کابرد دارد و بدون یک مستند دینی می توان از آن در سایر موارد استفاده کرد، قابل قبول نیست. به عنوان نمونه، دهها مورد در کتابهای دعا، عدد «صد» به کار رفته که مثلاً فلان ذکر را صد مرتبه بگویید، اما این دلیل بر تقدس عدد صد به عنوان صد نمی شود. همین طور سایر اعداد طی روزگاران، صورت تقدس به خود گرفته، گاه سوء استفاده هایی هم از آنها می شود. تنها چیزی که درباره برخی از این اعداد می شود گفت، آن است که آن اعداد معین نشانه کثرت است. به عنوان مثال، درباره هفت چنین اظهار نظری شده است. بیش از این هر چه گفته شود، نمی توان به عنوان یک استدلال به آن نظر کرد.

مرحوم اربلی ، از علمای بزرگ امامیه ، در کتاب کشف الغمه فی معرفة الائمة در برابر کسانی که به تقدس عدد دوازده و برج های دوازده گانه برای اثبات امامت ائمه اطهار(ع) استناد کرده اند اظهار می دارد، این مسأله نمی تواند چیزی را ثابت کند؛ چرا که اگر چنین باشد، اسماعیلیان یا هفت امامی ها، می توانند دهها شاهد مثل هفت آسمان ارائه دهند که عدد هفت مقدس است ، کما این که این کار را کرده اند.

2. عدد «اربعین» در متون دینی

یکی از تعبیرهای رایج عددی، تعبیر «اربعین» است که در بسیاری از موارد به کار می رود؛ یک نمونه آن این است که سن رسول خدا(ص) در زمان بعثت، چهل بوده است. گفته می شود که عدد چهل در سن و سال انسان ها، نشانه بلوغ و رشد فکری است؛ گرچه گفتنی است، برخی از انبیا در سنین کودکی به نبوت رسیده اند. از ابن عباس، به نقل از پیامبر(ص ) نقل شده که اگر کسی چهل ساله شد و خیرش بر شرش غلبه نکرد، آماده رفتن به جهنم باشد.[1] در نقلی آمده است که ، مردمان طالب دنیایند تا چهل سالشان شود، پس از آن در پی آخرت خواهند رفت . [2]

در قرآن آمده است که «میقات» موسی با پروردگارش در چهل روز حاصل شد؛ «وَ وَاعَدْنَا مُوسَی ثَلاثِینَ لَیْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِیقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِینَ لَیْلَةً»[3]. در نقل است که، حضرت آدم چهل شبانه روز بر روی کوه صفا در حال سجده بود[4]. درباره بنی اسرائیل هم آمده که برای استجابت دعای خود چهل شبانه روز ناله و ضجه می کردند.[5]

اعتبار حفظ چهل حدیث که در روایات فراوان دیگر آمده، سبب تألیف صدها اثر با عنوان «اربعین» با انتخاب چهل حدیث و شرح و بسط آنها شده است. در این نقل ها از پیامبر اسلام(ص) آمده که اگر کسی از امت من، چهل حدیث حفظ کند که در امر دینیش از آنها بهره ببرد، خداوند در روز قیامت او را فقیه و عالم محشور خواهد کرد.[6]

در نقل دیگری آمده است که امیرمومنان(ع) فرمودند: اگر چهل مرد با من بیعت می کردند، در برابر دشمنانم می ایستادم[7]. مرحوم کفعمی نوشته است: زمین هیچ گاه از یک قطب، چهار نفر از اوتاد و چهل نفر از ابدال و هفتاد نفر نجیب، خالی نمی شود[8]. درباره نطفه هم تصور بر این بوده که بعد از چهل روز علقه می شود. همین عدد در تحولات بعدی علقه به مضغه تا زمان تولد، در نقل های کهن به کار رفته، گویی که عدد چهل مبدأ یک تحول دانسته شده است.

در نقلی از پیامبر گرامی اسلام(ص) آمده است که اگر کسی چهل روز خالص برای خدا باشد، خداوند حکمت را از قلبش بر زبانش جاری می کند؛ «مَنْ أَخْلَصَ لِلَّهِ أَرْبَعِینَ یَوْماً فَجَّرَ اللَّهُ یَنَابِیعَ الْحِکْمَةِ مِنْ قَلْبِهِ عَلَی لِسَانِهِ» [9]. روایات به این مضمومن فراوان وجود دارد. چله نشینی برخی از فرقه ها، درست یا غلط ، از همین باب بوده است . علامه مجلسی در بحارالانوار در این باره که برگرفتن چله نشینی از حدیث مزبور نادرست است ، به تفصیل سخن گفته است .

در روایت است کسی که چهل روز گوشت نخورد، خلقش تند می شود. نیز در روایت است، کسی که چهل روز طعام حلال بخورد، خداوند قلبش را نورانی می کند. نیز در روایت است، کسی که شرابخواری کند، نمازش تا چهل روز قبول نمی شود. و نیز رسول خدا(ص) فرمود: کسی که لقمه حرامی بخورد، تا چهل روز دعایش مستجاب نمی شود[10].

اینها تنها نمونه ای از نقل های بسیاری بود که عدد «اربعین» در آنها به کار رفته است.

3. اربعین امام حسین(ع )

باید دید در کهن ترین متون مذهبی ما، از «اربعین » چگونه یاد شده است . به عبارت دیگر دلیل برزگداشت اربعین چیست ؟ چنان که در آغاز اشاره شد ، مهمترین نکته درباره اربعین ، روایت امام حسن عسکری(ع ) است . که فرموده است: نشانه های مؤمن پنج چیز است : 1.خواندن پنجاه و یک رکعت نماز(17 رکعت نماز واجب + 11 نماز شب + 23نوافل ) 2. زیارت اربعین 3. انگشتری در دست راست 4.وجود آثار سجده بر پیشانی 5. بلند خواندن «بسم الله»در نماز.

این حدیث تنها مدرک معتبری است که جدای از خود زیارت اربعین که در منابع دعایی آمده ، به اربعین امام حسین(ع ) و بزرگداشت آن روز تصریح کرده است .

اما این که منشأ اربعین چیست ، باید گفت ، در منابع به این روز، به دو اعتبار نگریسته شده است : نخست، روزی است که اسرای کربلا از شام به مدینه مراجعت کردند. دوم، روزی است که جابر بن عبدالله انصاری ، صحابی پیامبر خدا(ص ) از مدینه به کربلا وارد شد تا قبر حضرت اباعبدالله الحسین(ع ) را زیارت کند. شیخ مفید در«مسار الشیعه» که در ایام موالید و وفیات ائمه اطهار (علیهم السلام) است ، اشاره به روز اربعین کرده و نوشته است : این روزی است که حرم امام حسین(ع )، از شام به سوی مدینه مراجعت کردند. نیز روزی است که جابر بن عبدالله برای زیارت امام حسین(ع ) وارد کربلا شد.

کهن ترین کتاب دعایی مفصل موجود، کتاب «مصباح المتهجّد» شیخ طوسی ازشاگردان شیخ مفید است که ایشان هم همین مطلب را آورده است . شیخ طوسی پس از یاد از این که روز نخست ماه صفر، روز شهادت زید بن علی بن الحسین(ع ) و روز سوم ماه صفر، روز آتش زدن کعبه توسط سپاه شام در سال 64 هجری است ، می نویسد: بیستم ماه صفر(چهل روز پس از حادثه کربلا) روزی است که حرم سید ما اباعبدالله الحسین(ع) از شام به مدینه مراجعت کرد و نیز روزی است که جابر بن عبدالله انصاری ، صحابی رسول خدا(ص ) ازمدینه وارد کربلا شد تا قبر حضرت را زیارت کند. او نخستین کس از مردمان بود که امام حسین(ع ) را زیارت کرد. در چنین روزی زیارت آن حضرت مستحب است و آن زیارت اربعین است[11] . در همانجا آمده است که وقت خواندن زیارت اربعین ، هنگامی است که روز بالا آمده است .

در کتاب «نزهة الزاهد» هم که در قرن ششم هجری تألیف شده ، آمده است : در بیستم این ماه بود که حرم محترم حسین(ع) از شام به مدینه آمدند[12]. همین طور در ترجمه فارسی «الفتوح ابن اعثم» و کتاب مصباح کفعمی که از متون دعایی بسیار مهم قرن نهم هجری است این مطلب آمده است[13] . برخی استظهار کرده اند که عبارت شیخ مفید و شیخ طوسی ، بر آن است که روز اربعین ، روزی است که اسرا از شام به مقصد مدینه خارج شدند، نه آن که در آن روز به مدینه رسیدند[14]. به هرروی ، زیارت اربعین از زیارت های مورد وثوق امام حسین(ع ) است که از لحاظ معنا و مفهوم قابل توجه است .

4. بازگشت اسیران به مدینه یا کربلا

اشاره شد که شیخ طوسی ، بیستم صفر یا اربعین را، زمان بازگشت اسرای کربلا از شام به مدینه دانسته است . باید افزود که نقلی دیگر، اربعین را، زمان بازگشت اسرا از شام به «کربلا» می داند. تا اینجا، از لحاظ منابع کهن ، باید گفت اعتبار سخن نخست بیش از سخن دوم است . با این حال ، علامه مجلسی پس از نقل هر دو، اظهار می دارد: احتمال صحت هردوی اینها(به لحاظ زمانی ) بعید می نماید[15]. ایشان این تردید را در کتاب دعایی خود، «زاد المعاد»، هم عنوان کرده است . با این حال ، در متون بالنسبه قدیمی ، مانند «لهوف» و «مثیرالاحزان» آمده است که اربعین ، مربوط به زمان بازگشت اسرا، از شام به کربلاست . اسیران ، از راهنمایان خواستند تا آنها را از کربلا عبور دهند.

باید توجه داشت که این دو کتاب ، در عین حال که مطالب مفیدی دارند، ازجهاتی ، اخبار ضعیف و داستانی هم دارند که برای شناخت آنها باید با متون کهن تر مقایسه شده و اخبار آنها ارزیابی گردد. این نکته را هم باید افزود، منابعی که پس از لهوف ، به نقل از آن کتاب این خبر را نقل کرده اند، نباید به عنوان منابعی مستند و مستقل ، یاد شوند؛ کتاب هایی مانند «حبیب السیر» که به نقل از آن منابع، خبر بازگشت اسرا را به کربلا آورده اند، نمی توانند مورد استناد قرار گیرند[16].

در اینجا مناسب است دو نقل را در باره تاریخ ورود اسرا به دمشق یاد کنیم . نخست نقل ابوریحان بیرونی، که نوشته است : در نخستین روز ماه صفر «أدخل رأس الحسین (علیه السلام) مدینة دمشق ، فوضعه یزید (لعنة الله) بین یدیه و نقر ثنایاه بقضیب کان فی یده و هو یقول :

لست من خندف ان لم أنتقم

من بنی أحمد، ما کان فَعَل

لیْت َ أشیاخی ببدرٍ شهدوا

جَزَع الخزرج من وقع الاسل

فأهلّوا و استهلّوا فرحا

ثم قالوا: یا یزید لاتشل

قد قتلنا القرن من أشیاخهم

و عدلناه ببدر، فاعتدل»[17]

بیرونی، روز اول ماه صفر را روزی می داند که سر امام حسین(ع) علیه السلام را وارد دمشق کرده و یزید هم در حالی که اشعار ابن زبعری را می خواند و بیتی هم بر آن افزوده بود، با چوبی که در دست داشت بر لبان مبارک امام حسین(ع) می زد.

دوم سخن عماد الدین طبری در «کامل بهائی» است که رسیدن اسرا به دمشق را در 16 ربیع الاول یعنی 66 روز پس از عاشورا می داند؛ که این نقل طبیعی تر می نماید.

5. میرزا حسین نوری و اربعین

علامه میرزا حسین نوری از علمای برجسته شیعه ، و صاحب کتاب «مستدرک الوسائل» در کتاب «لؤلؤ و مرجان در آداب اهل منبر» به نقد و ارزیابی برخی ازروضه ها و نقل هایی پرداخته که به مرور در جامعه شیعه رواج یافته و به نظر وی از اساس ، نادرست بوده است . ظاهراً وی در دوره اخیر، نخستین کسی است که به نقد این روایت پرداخته و دلایل متعددی در نادرستی آن اقامه کرده است. ایشان این عبارت سید بن طاوس در لهوف را نقل نموده که اسرا در بازگشت از شام ، از راهنمای خود خواستند تا آنها را به کربلا ببرد؛ و سپس به نقد آن پرداخته است[18] .

داستان از این قرار است که سید بن طاوس در «لهوف»، خبر بازگشت اسراء را به کربلا در اربعین، نقل کرده است . در آنجا منبع این خبر گزارش نشده و گفته می شود که وی در این کتاب، مشهورات میان شیعه را که در مجالس سوگواری بوده ، مطرح کرده است . اما همین سید بن طاوس در «اقبال الاعمال» با اشاره به این که شیخ طوسی در مصباح می گوید اسرار روز اربعین از شام به سوی مدینه حرکت کردند و خبر نقل شده در غیر آن، که بازگشت آنان را در اربعین به کربلا دانسته اند، مورد تردید قرار می دهد. تردید او از این ناحیه است که ابن زیاد مدتی اسراء را در کوفه نگه داشت. با توجه به این مطلب و زمانی که در این نگه داشتن صرف شده و زمانی که در مسیر رفت به شام و اقامت یک ماهه در آنجا و بازگشت مورد نیاز است ، بعید است که آنان در اربعین به مدینه یا کربلا رسیده باشند. ابن طاوس می گوید: این که اجازه بازگشت به کربلا به آنها داده باشد، ممکن است ، اما نمی توانسته در اربعین باشد. در خبر مربوط به بازگشت آنان به کربلا گفته شده است که همزمان با ورود جابر به کربلا بوده و با او برخورد کرده اند. ابن طاوس در این که جابر هم روز اربعین به کربلا رسیده باشد، تردید می کند[19].

این ممکن است که ابن طاوس لهوف را در جوانی و اقبال را در دوران بلوغ فکری تألیف کرده باشد. در عین حال ممکن است دلیل آن این باشد که آن کتاب را برای محافل روضه خوانی و این اثر را به عنوان یک اثر علمی نوشته باشد. دلیلی ندارد که ما تردید های او را در آمدن جابر به کربلا در روز اربعین بپذیریم. به نظر می رسد منطقی ترین چیزی که برای اعتبار اربعین در دست است همین زیارت جابر در نخستین اربعین به عنوان اولین زایر است.

اما درباره اعتبار اربعین در بازگشت اسرا به کربلا، توجه به این نکته نیز اهمیت دارد که شیخ مفید در کتاب مهم خود در باب زندگی امامان و در بخش ویژه امام حسین(ع) از کتاب «ارشاد»، در خبر بازگشت اسرا، هرگز اشاره ای به بازگشت اسرا به عراق، ندارد. همین طور ابومخنف راوی مهم شیعه، هم اشاره ای در «مقتل الحسین» خود به این مطلب ندارد. در منابع کهن تاریخ کربلا هم مانند «انساب الاشراف»، «اخبارالطوال» ، و «طبقات الکبری» اثری از این خبردیده نمی شود. روشن است که حذف عمدی آن معنا ندارد؛ زیرا برای چنین حذف و تحریفی ، دلیلی وجود ندارد.

خبر زیارت جابر، درکتاب «بشارة المصطفی» آمده ، اما به ملاقات وی با اسرا اشاره ای نشده است . مرحوم حاج شیخ عباس قمی هم ، به تبع استاد خود محدث نوری ، داستان آمدن اسرای کربلا را در اربعین از شام به کربلا، نادرست دانسته است[20] . در دهه های اخیر، مرحوم محمد ابراهیم آیتی هم در کتاب «بررسی تاریخ عاشورا» بازگشت اسرا را به کربلا انکار کرده است[21] ؛ همین طور استاد شهید مطهری که متأثر از مرحوم آیتی است. اما این جماعت یک مخالف جدی دارند که شهید قاضی طباطبائی است.

6. شهید قاضی طباطبائی و اربعین

شهید محراب مرحوم آیت الله حاج سید محمدعلی قاضی طباطبائی (رحمت الله علیه )، کتاب مفصلی با نام «تحقیق درباره اولین اربعین حضرت سیدالشهداء» * درباره اربعین نوشته که اخیراً هم به شکل تازه و زیبایی چاپ شده است. هدف ایشان از نگارش این اثر آن بود تا ثابت کند، آمدن اسرا از شام به کربلا، در نخستین اربعین ، بعید نیست . این کتاب مشتمل بر تحقیقات حاشیه ای فراوانی در باره کربلاست که بسیار مفید و جالب است . اما به نظر می رسد در اثبات نکته مورد نظر با همه زحمتی که مؤلف محترم کشیده، چندان موفّق نبوده است .

ایشان در باره این اشکال که امکان ندارد اسرا ظرف چهل روز از کربلا به کوفه ، و از آنجا به شام و سپس از شام به کربلا بازگشته باشند، هفده نمونه از مسافرت ها ومسیرها و زمان هایی که برای این راه در تاریخ آمده را به تفصیل نقل کرده است. دراین نمونه ها آمده که مسیر کوفه تا شام و به عکس، از یک هفته تا ده، دوازده روز طی می شده؛ بنابر این ، ممکن است که در چهل روز، چنین مسیر رفت و برگشتی طی شده باشد. اگر سخن ابوریحان بیرونی هم درست باشد که سر امام حسین(ع ) روز اول ماه صفر وارد دمشق شده، می توان اظهار کرد که بیست روز بعد، اسرا می توانستند در کربلا باشند.

باید به اجمال گفت : بر فرض که طی این مسیر برای یک کاروان ، در چنین زمان کوتاهی ، با آن همه زن و بچه ممکن باشد، باید توجه داشت که آیا اصل این خبر در کتاب های معتبر تاریخ آمده است یا نه ؟ تا آنجا که می دانیم ، نقل این خبر در منابع تاریخی ، از قرن هفتم به آن سوی، تجاوز نمی کند! به علاوه ، علمای بزرگ شیعه ، مانند شیخ مفید و شیخ طوسی ، نه تنها به آن اشاره نکرده اند، بلکه به عکس ِ آن تصریح کرده و نوشته اند: روز اربعین روزی است که حرم امام حسین(ع ) وارد مدینه شده یا از شام به سوی مدینه خارج شدند .

آنچه می ماند این است که نخستین زیارت امام حسین(ع ) در نخستین اربعین، توسط جابر بن عبدالله انصاری صورت گرفته است و از آن پس ائمه اطهار(علیهم السلام) که از هر فرصتی برای رواج زیارت امام حسین(ع ) بهره می گرفتند، آن روز را که نخستین زیارت در آن انجام شده ، به عنوان روزی که زیارت امام حسین(ع ) در آن مستحب است ، اعلام فرمودند.

متن زیارت اربعین هم ازسوی حضرت صادق(ع) انشاء شده و با داشتن مضامینی عالی ، شیعیان را از زیارت حضرت در این روز برخوردار می کند. اهمیت خواندن زیارت اربعین تاجایی است که از علائم شیعه دانسته شده است ، درست آن گونه که بلند خواندن بسم الله در نماز و خواندن پنجاه و یک رکعت نماز در شبانه روز در روایات بی شماری ، از علائم شیعه بودن عنوان شده است .

زیارت اربعین در «مصباح المتهجد» شیخ طوسی و نیز «تهذیب الاحکام» وی به نقل از صفوان بن مهران جمال آمده است . وی گفت که مولایم صادق(ع ) فرمود: زیارت اربعین که باید وقت برآمدن روز خوانده شود چنین است... .[22] این زیارت ، به جهاتی مشابه برخی از زیارات دیگر است ، اما از آن روی که مشتمل بر برخی از تعابیر جالب در زمینه هدف امام حسین(ع) از این قیام است ، دارای اهمیت ویژه می باشد. در بخشی از این زیارت در باره هدف امام حسین (ع ) از این نهضت آمده است : «... و بذل مهجته فیک لیستنقذ عبادک من الجهالة و حیرة الضلالة ... و قد توازر علیه من غرّته الدنیا و باع حظّه بالارذل الادنی ؛ خدایا، امام حسین(ع ) همه چیزش را برای نجات بندگانت از نابخردی و سرگشتگی و ضلالت در راه تو داده، در حالی که مشتی فریب خورده، که انسانیت خود را به دنیای پست فروخته اند، بر ضد وی شوریده، آن حضرت را به شهادت رساندند.»

دو نکته کوتاه

الف) آن که برخی از روایاتی که در باب زیارت امام حسین(ع ) در کتاب «کامل الزیارات» ابن قولویه آمده ، گریه چهل روزه آسمان و زمین و خورشید و ملائکه را بر امام حسین(ع )، یادآور شده است. [23]

ب) ابن طاوس یک اشکال تاریخی نسبت به اربعین بودن روز بیستم صفر مطرح کرده و آن این که اگر امام حسین(ع ) روز دهم محرم به شهادت رسیده باشد، اربعین آن حضرت نوزدهم صفر می شود نه بیستم . در پاسخ گفته شده است، به احتمال ماه محرمی که در دهم آن امام حسین(ع ) به شهادت رسیده ، بیست و نه روز بوده است . اگر ماه کامل بوده ، باید گفت که روز شهادت را به شمارش نیاورده اند.[24]

پی نوشت ها:

* لینک دانلود کتاب + رمز :  www.yjc.ir

[1] . ارشادالقلوب، ج 1، ص 185، باب 51.

[2]. مجموعه ورام ، ص 35.

[3]. اعراف: 142.

[4]. مستدرک وسائل، ج 9، ص 329.

[5]. مستدرک وسائل، ج 5، ص 239.

[6] . بحارالانوار، ج 2، ص 53، ح 3.

[7]. الاحتجاج، ص84.

[8]. بحار الانوار، ج 53، ص 200.

[9]. بحار الأنوار، ج 67، ص: 213.

[10]. مستدرک وسائل، ج 5، ص 217.

[11]. مصباح المتهجد، ص 787.

[12]. نزهة الزاهد، ص 241.

[13]. الفتوح ابن اعثم ، تصحیح مجد طباطبائی ، ص 916.

[14]. لؤلؤ و مرجان ، ص 154.

[15]. بحار ج 101، ص 334 335.

[16]. دمع السجوم ترجمه نفس المهموم، ابوالحسن شعرانی ، ص 269.

[17]. الاثار الباقیه ، ص 422.

[18]. لؤلؤ و مرجان ، ص 152.

[19]. اقبال الاعمال ، ج 3، ص 101.

[20]. منتهی الامال ، ج 1، صص 817 818.

[21]. بررسی تاریخ عاشورا، صص 148 149.

[22]. مصباح المتهجد، ص 788 و تهذیب الاحکام ، ج 6، ص 113.

[23]. اربعین شهید قاضی ، ص 386.

[24]. بحار الانوار، ج 98، ص 335.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۲ آبان ۹۵ ، ۱۹:۲۶
مسعود دستان