نوشتـهـجات

یادداشت های مسعود دستان

نوشتـهـجات

یادداشت های مسعود دستان

نوشتـهـجات

به توکل نام اعظمت ...

دانشجوی ارشد رشته تاریخ تشیع

شماره تماس و تلگرام : 09361290313

ایمیل : masoddastan@gmail.com

در حال نوشتن پایان نامه با موضوع نقش ایرانیان در عمران و بازسازی عتبات عالیات عراق

آماده تبادل علمی باعزیزان هم رشته ای هستم ...

نویسندگان

۶ مطلب با موضوع «تاریخ تحلیلی صدر اسلام» ثبت شده است


 مفهوم شناسی شیعه

شیعه ، اسم جنس از ریشه ی (شَیَعَ) شاع یَشیعُ است ، که شامل بر فرد ، گروه ، مرد و زن میشود؛  و در لغت به معنای پیروان و یاوران است. (ابن منظور ، 258:1416)

به لحاظ عرفی میتوان گفت ، شیعه به معنای پیروی و تبعیّت با رغبت و اشتیاق است که فرد یا افرادی ، آن را به عنوان الگوی سعادت بخش خویش قرار دهند؛ و در ابعاد مختلف کردار و گفتار ، خود را تابع و فرمانبر آن الگوها قرار داده ؛ و در حمایت و ادامه ی این راه و روش از هر کوشش و فداکاری دریغ نورزند .

 در منابع فرقه شناختی "شیعه" به کسانی گفته می شود که جانشینی پیامبر اکرم]   را حق اختصاصی خاندان رسالت می دانند و در معارف اسلام ، پیرویِ اهل بیت = می باشند.  ( مبارک بن محمد ، بی تا :519)  

 شیعه در اسلام     

معنای اصطلاحی شیعه برای اولین در زمان حیات پیامبراکرم  ]و بارها از لسان ایشان صادر شد . برای نمونه حضرت در مورد پیروان امیر مومنان علی ; عبارت یاعلی! شیعتک هم الفائزونَ یوم القیامة (طبری ،55:1387) را بکار بردند .

اما در این باره که گروهی مشخص به نام شیعه از چه هنگام شکل گرفت و سرچشمه ی اندیشه و انگیزه ی گرد هم آمدن آنان چه بود نظریه هایی متفاوت گفته شده است ؛ بطور کلی می توان از 8 نظریه سخن به میان آورد که به اختصار به آن ها می پردازیم :  

1-    نخستین نظریه این است که تشیع در دوران حیات پیامبر اکرم ] شکل گرفته و درست در همان دوره کسانی از صحابه مانند سلمان ، عمار ، ابوذر و مقداد به عنوان طرفداران امیرمومنان علی;  شناخته می شدند(کاشف الغطا :1388 ، 113)

2-    نظریه دوم آن است که شیعه به عنوان یک گروه پس از شهادت پیامبر اکرم ]  و در مخالفت با انتخاب ابوبکر به عنوان خلیفه شکل گرفته است . در بین متقدمین ابومحمد نوبختی صاحب فرق الشیعه و ابن خلدون ، و در میان متأخرین کسانی چون احمد امین ، برناردلویس و گلدزیهر از طرفداران این نظریه قلمداد میشوند. (نوبختی : 1353 ، 4) (ابن خلدون :1984 ،196) (گلدزیهر : بی تا ،174 )

3-    نظریه سوم آن است که شیعه به عنوان یک حزب یا گروه مشخص در دوره پایانی خلافت عثمان و در پی قتل او رخ داد. یولیوس ولهاوزن مستشرق معروف آلمانی در کتاب شیعه و خوارج این نظریه را می پذیرد .(ولهاوزن :1375 ،129)

4-    طبق نظریه چهارم شیعه هنگامی که بصره در آستانه نبرد جمل قرار داشت ظهور کرد  و امیرمومنان علی ; مردم را برای نبرد با طلحه ، زبیر و عایشه فرا می خواند و کسانی که از ایشان پیروی کردند شیعه نام گرفتند و حضرت می گفت : شیعه ی من . آن حضرت این گروه را اصفیا ، اولیا ، شرطة الخمیس و اصحاب نامید.(ابن ندیم، 1398 : 249)

5-    نظریه پنجم آن است که شیعه هنگامی برای نخستین بار رخ نمود که سپاهیان امیرمومنان علی ; از نبرد صفین باز می گشتند و درحالی که در میان سپاهیانش درباره حکمیت اختلاف روی داد و از همین روی گروهی در موضع مخالف امام ، هسته نخستین خوارج را تشکیل دادند و گروهی دیگر به طرفداری امام پرداخته و شیعه نام گرفتند .(طبری ، 1375 :2583)

6-    ششمین نظریه ، پیدایش شیعه را به پس از شهادت امیرمومنان علی ; باز می گرداند .(طه حسین، بی تا : 175)

7-    هفتمین نظریه حاکی از آن است که پیدایش شیعه در قالب یک نهضت مشخص با اهداف و نام خاص خود به سالهای پس از شهادت امام حسین ; می رسد .(نشار ، بی تا ،ج2:21)

8-    هشتمین نظریه از این دفاع می کند که ظهور شیعه به عنوان یک فرقه با درونمایه کلامی خاص و ویژگی های اعتقادی معین در اواخر سده نخست هجرت بوده است. (ابن مرتضی، بی تا : 5)

درارزیابی نظریه های پیشگفته نه می توان همه آنها را به طور مطلق رد کرد و نه می توان همه پذیرفت ؛ اثرهیچ کدام از حوادث مهم تاریخ اسلام ، پس از پیامبر اکرم]  را  بر دیگرگونی های جامعه شیعی نمی توان نادیده گرفت .و از سوی دیگر هیچ کدام از این رخداد ها را نمی توان نقطه آغازین حیات شیعه در همه ابعاد سیاسی ، کلامی ، فقهی و اعتقادی قلمداد کرد. از این رو تشیع را باید مذهبی در مسیر تاریخ دانست که سیر خود را از دلدادگی به خاندان پیامبر اکرم ] آغاز کرد و بعدها تا مکتبی با همه عناصر و مشخصه های لازم به حیات ، تحول، پویایی و تکامل خود ادامه داد.

آنچه از تعالیم مذهب حقه تشیع بدست می آید ، این است که تشیع همان اسلام ناب محمدی است که شالوده ی اساسی آن را پیامبر اکرم ص در همان روزهای آغازین و در هنگام دعوت خویشاوندان اش در شهر مکه پی ریزی نمود و نظریات ذکر شده را تنها می توان نقاط عطفی در تاریخ تشیع ذکر نمود .

 دلایل گرایش ایرانیان به تشیع

گرایش ایرانیان به تشیع و روی گردانی از دیگر مذهب ها، مسئله ای است که تاریخ نگاران و دانشمندان درباره آن به بحث پرداخته و نظریه هایی داده اند که برخی از این دیدگاه ها نادرست بوده و از کمیِ دانش آنان و توجه نکردن به همه جنبه های مسئله ناشی شده است. خاستگاه دسته دیگری از نظریه ها نیز کینه ورزی و دشمنی با مکتب تشیع است که با زیر سؤال بردن آیین تشیع، دیدگاه های نادرستی ارائه کرده اند. دیدگاه منصفانه در این زمینه آن است که بگوییم:

ایرانیان به محض آشنایی با آرمان های بلند اسلام و پی بردن به حقیقت این دین آسمانی، آن را با جان و دل پذیرفتند. در حدیثی از امام صادق ;  آمده است که : موالی (ایرانیان) اسلام را با رغبت پذیرفتند .(مجلسی ، 1403،ج67:168)

 اگر هم در برهه ای از زمان، ایرانیان بر اثر تبلیغات سوء حکمرانان ساسانی، از اسلام گمراه شدند و دور ماندند، ولی به محض آشنایی آنان با اسلام، آن را به نیکی پذیرفتند.

مسلمانان نخستین، ندای عدالت و انسان دوستی را که از آرمان های بزرگ اسلام بود، به آنها رساندند و ایشان نیز در پی آن مسلمان شدند. بدین ترتیب، در عرصه های گوناگون اسلام درخشیدند و با گذشت اندک زمانی، پرچم دار اسلام خواهی و دعوت به اسلام گردیدند و خود، از مبلغان وارسته اسلام شدند. این مسئله برخاسته از این امر است که جماعت ایرانی، تشنه اسلام و معارف آن بودند و به محض آشنایی با آن، از دیگران پیشی گرفتند.

با بررسی نقش ایرانیان در سده های نخستین، درمی یابیم که جمعیت فراوانی از ایرانیان در راه شکوفایی این مکتب می کوشیدند تا جایی که بسیاری از مؤلفان بزرگ عامه و شیعه، از جماعت ایرانی هستند و نیشابور، قم و ری، از بزرگ ترین مراکز فعالیت محدثان به شمار می رفت.

اگر ایرانیان چنین نبودند، امروز این همه معارف غنی اسلام در دانش های گوناگون به دست ما نمی رسید. نمونه ای برای اثبات اینکه ایرانیان، اسلام را با آغوش باز پذیرفتند، ماجرای اسلام آوردن هرمزان، یکی از حکمرانان دولت ساسانی است. وقتی هرمزان را در مدینه به حضور خلیفه دوم آوردند، عمر از او خشمگین بود و خواست او را بکشد. هرمزان تشنه بود و آب خواست. آب آوردند. خواست بخورد، ولی دستانش می‏لرزید. عمر گفت: چرا می‏لرزی؟ گفت: می‏ترسم مرا بکشی. عمر گفت: تا آب نخوری، تو را نخواهم کشت. هرمزان پس از گرفتن این قول از عمر، آب را نخورد و آن را به زمین ریخت. عمر خشمگین شد و خواست او را بکشد. در این هنگام امیرمؤمنان، علی علیه‏السلام به یاری‏اش شتافت و از کشته شدن او جلوگیری و به هرمزان اشاره کرد که اسلام اختیار کند. دیگر یاران نیز چنین گفتند. پس او اسلام اختیار کرد. پرسیدند: چرا ابتدای امر اسلام نیاوردی؟ گفت: چون در آن وقت، همه گمان می‏کردند که از ترس کشته شدن مسلمان شدم، ولی اکنون با میل و رغبت اسلام آوردم ، هرمزان اسلام آورد و از آن پس، از ارادتمندان علی علیه‏السلام بود .(الهامی ،1375 :29)

از این ماجرا به خوبی می توان فهمید که اسلام آوردن آنان با خواست و گرایش قلبی بوده است. دیگر ایرانیان نیز چنین بوده اند؛ زیرا اگر بدون رغبت بود و از روی اجبار اسلام اختیار کرده بودند، می توانستند بعدها که قدرت داشتند و حکومت اموی با حمایت ایرانیان از بین رفت، به جای جنگیدن با بنی امیه، به دلیل ستم حاکمان اموی، با اصل اسلام مبارزه کنند.

البته تاریخ اسلام آوردن ایرانیان، به بعد از فتح ایران برنمی گردد. رد پای ایران را از همان زمان صدر اسلام و دوران پیامبر، در عرصه های گوناگون اسلام می توان دید و افرادی از ایران از همان نخستین روزهای ظهور اسلام در خدمت اسلام و پیامبر بودند که نمونه آشکارش سلمان فارسی بود.

نمونه دیگر، رشید فارسی است که در جنگ احد، یکی از مشرکان “بنی کنانه ” را که خود را در زیر لباس آهنین پوشانده بود، از پای درآورد و ضربتی بر وی زد و گفت: “بگیر که این ضربه از غلامی فارسی است “ (واقدی ، 1369 :188)

از این نمونه، ایرانیانِ ساکن یمن هستند. در آن زمان، یمن در دست ایرانیان بود و باذان بن ساسان ایرانی حکومت آن را در دست داشت. پس از نامه پیامبر به خسرو پرویز، او باذان را مأمور کرده بود که پیامبر را نزد وی بفرستند. باذان دو نفر را نزد پیامبر فرستاد و پیام شاه ایران را به پیامبر رساند. پیامبر فرمود:دیشب شیرویه شکم پدر خود را درید و خسرو پرویز را هلاک ساخت و خدا به من خبر داده که شاه شما کشته شده است ، سفیران، سخن پیامبر را به باذان رساندند. مدتی بعد، خبر کشته شدن خسرو پرویز در همان شب که پیامبر فرموده بود، به باذان رسید.

در پی آن، باذان اسلام آورد و گروهی از ایرانیان نیز مسلمان شدند. حضرت رسول ]،  باذان را همچنان بر حکومت یمن نگاه داشت. وی از این تاریخ، به دستور پیامبر اکرم ]حاکم یمن بود و بعد از در گذشت وی پیامبر ]فرزندش را بر حکومت آنجا گماشت. بدین ترتیب، این خاندان خدمات ارزنده ای به اسلام کردند. (مطهری ،  1362 : 83)

بر این اساس، یمن که آن روز به دست ایرانیان بود و بسیاری از ایرانیان آنجا ساکن بودند، بدون جنگ و اجبار با میل و آگاهی به اسلام گروید. پس ایرانی تابع معرفت بود و آن روز که حقانیت اسلام را شناخت، لحظه ای در پذیرش آن تأمل نکرد و آن را پذیرفت و سخت بر آن پای بند شد.

توجه به این نکته ضروری است که تولد تشیع، هم زمان با تاریخ تولد اسلام است. پس اسلام، همان تشیع است؛ به معنای پیروی کردن از علی ; و خاندان اش و هرگز این نظریه که مبدأ شیعه ایران است، نظریه درستی نیست، بلکه همان گونه که تولد اسلام از حجاز و مکه بود، تولد و مبدأ تشیع نیز از حجاز است و این شخص پیامبر بود که بنای تشیع را گذاشت و پیروان علی ;را شیعه نامید. روایت های فراوانی از طریق شیعه و سنی رسیده است که در آنها پیامبر، پیروان علی ; را شیعه نامید و فرمود: سوگند به خدایی که جانم به دست اوست، همانا علی ;  و شیعیان او رستگاران قیامت هستند .(سیوطی ، 1404 ،ج6 :379)

پس تولد شیعه از همان عصر پیامبر ] و حجاز بود و ایشان نیز پیروان علی ;  را شیعه نامید و این نظریه که مبدأ شیعه از ایران و به دست عجم بود، نظریه نادرستی است که از کینه و دشمنی با شیعه سرچشمه گرفته است.

ازاین رو، نویسنده ای که پیدایش فرقه شیعه را زاییده فکر ایرانی با هدف حفظ استقلال ملی می داند و بدون استناد به منبعی تاریخی این سخن را می گوید، از تاریخ شیعه آگاهی ندارد و بر اساس وهم و گمان می نگارد. با توجه به این مقدمه، علت اصلی گرایش ایرانیان به تشیع عبارت است از روح حقیقت طلبی آنان که در ذیل به توضیح آن می پردازیم.

یافتن روح اسلام در خاندان پیامبر]

نهال تشیع در دل ایرانی ، با ورود اسلام در قلب ایرانیان ، کاشته شد و به سرعت رشد کرد و راز گرایش ایرانی به تشیع را باید در گرایش آنان به اسلام جست وجو کرد. ایران، اسلام را به دلیل حقیقت و عدالت و آرمان های بلندش پذیرفت و این امر را در مکتب تشیع و خاندان علوی و نبوی یافت و بدان پای بند شد.حال اگر ایران در برهه ای از زمان بر اثر تبلیغات بی اساس اموی بر ضد خاندان نبوی و امیرالمومنین  علی ; از مکتب تشیع دور ماند، با برطرف شدن موانع و باز شدن درهای معرفت اهل بیت = و حقیقت مکتب شیعه، مکتب تشیع را پذیرفت. بنی امیه در دوران حکومت خود، اجازه شناسایی اسلام راستین و اهل بیت = را نمی دادند و خود، حاکمانی را برای سرزمین ایران می گماشتند که خواست آنها را عملی کند. اینان دشمن ترین افراد با اهل بیت = را به حکمرانی ایران می گماشتند؛ کسانی که در پی ترویج افکار اموی بودند و تنها روزنه شناخت ایرانیان به اسلام، از ناحیه آنان بود. بدیهی است که آنان می توانستند به راحتی ایرانیان را از مکتب تشیع دور نگه دارند، ولی به محض اینکه جوّ خفقان و تاریکی های تبلیغات اموی رخت بربست و روشنی هدایت جلوه گر شد، ایرانیان تشیع را برگزیدند.صرف نظر از روحیه حقیقت طلبی و عدالت جویی ایرانیان که عامل اصلی آنان به مکتب تشیّع است، برخی عوامل وجود دارند که بستر اجتماعی آشنایی ایرانیان با آموزه های تشیع را فراهم کرد و موجب نهادینه شدن و گسترش این مذهب حق در جامعه ایران گردید. در ادامه به توضیح آن می پردازیم.

 اثرگذاری شیعیان ساکن در کوفه و یمن

در یمن افراد زیادی از ایرانیان ساکن بودند و حتی حکومت یمن، یکی از نخستین مراکز شیعه در دست ایرانیان بود. مردم یمن در عهد پیامبر ] در سفر تبلیغی امیر مومنان علی ; به آن سرزمین، به دست آن حضرت مسلمان شدند. (ابن اثیر ، 1385،ج2 :300)

 بر این اساس، شناخت ایرانیان ساکن یمن از روح بلند و ملکوتی امیرمؤمنان، علی ;  ، بذر محبت و دوستی آن سرور کائنات را در قلب های آنان کاشت و آنان از نخستین شیعیان آن حضرت شدند و پیوسته پیرو مکتب اهل بیت = بودند. اندک اندک رفت و آمد آنان به کشور خود و بیان فضیلت های اخلاقی و معنوی مناقب امیرمومنان علی ; ، در جلب دل های ایرانی اثرگذار بود.

کوفه، مهد ایرانیان بود و افراد زیادی از ایران که در آن عصر به آنها “موالی ” گفته می شد، در کوفه و حوالی آن ساکن بودند، به گونه ای که نوشته اند: در همان روزهای نخست تأسیس کوفه در عصر عمر، چهار هزار نفر سرباز ایرانی از ایران هجرت کردند و در کوفه ساکن شدند.(البراقی ،1407 :142) برخی از محققان، جمعیت ایرانیان مقیم کوفه در عصر خلافت امیر مومنان علی ; را بیش از نصف جمعیت این شهر نوشته اند (الهامی ، 1375 : 70) در اطراف عراق و دیگر شهرهای آن نیز بسیاری از ایرانیان ساکن بودند. بدین صورت که اهل سواد به اهل عراق اطلاق می شد که اصلشان از عجم بود و ساکن عراق بودند. بعد از بنای کوفه با اعراب مختلط و هم نشین شدند .ساکنان ایرانی کوفه در عصر خلافت علوی، از نزدیک با رفتار و سیره علوی آشنا شدند و گم شده خود را در او یافتند. آنان لباس خلافت را بر اندام ملکوتی امیر مومنان علی ; دیدند و او را شایسته خلافت دانستند.

امام نیز در مقابل، به آنان عنایت و توجه ویژه داشت و در تربیت آنان می کوشید. آنها اسلام حقیقی را از لبان مبارک علی ; می شنیدند و حقیقت اسلام و خلافت را می شناختند. آنان به خطبه های علی ; گوش جان می سپردند و این در گرایششان به تشیع بسیار مؤثر بود . در حدیثی از امام باقر ; آمده است :امیرمؤمنان، علی ; ، همواره پس از ادای نماز صبح به تعقیبات می پرداخت تا آفتاب طلوع کند. همین که آفتاب طلوع می کرد، موالی (ایرانیان) و ناتوانان به دور او حلقه می زدند و امام به آنها فقه و قرآن تعلیم می داد. (مجلسی ،1403 ،ج67 :15)آموزه های علوی و یارانش توانست بذر تشیع را در قلب های آنها بکارد و سیره عدالت گستر علوی، آنان را شیفته مکتب تشیع کند.

روزی گروهی از موالی به حضور امیرمؤمنان  علی ; آمدند و از اعراب شکایت کردند و گفتند:رسول خدا ] هیچ گونه تبعیضی میان عرب و غیرعرب در تقسیم بیت المال یا در ازدواج قائل نبود، بیت المال را برابر تقسیم می کرد، مسلمانانی چون بلال و صهیب در عهد رسول الله ] با زنان عرب ازدواج کردند، ولی امروز اعراب، میان ما و خودشان تفاوت قائلند.امیرمومنان علی ;با اعراب در این زمینه صحبت کرد، ولی اثری نداشت و آنان فریاد زدند: ممکن نیست، ممکن نیست . امیرمومنان علی ; در حالی که از این جریان خشمناک بود، میان موالی آمد و گفت: “با کمال افسوس اینها حاضر نیستند با شما روش برابری در پیش گیرند و مانند یک مسلمان با حقوق یکسان رفتار کنند. من توصیه می کنم که بازرگانی پیشه کنید، خدا به شما برکت خواهد داد .(همان ، ج 24 : 160)

امام علی ; روش برابری را در پیش گرفت و موالی از نزدیکان حضرت بودند، به گونه ای که در خطبه ها و سخنرانی های حضرت بر گرد منبر حلقه می زدند و برخی از اعراب از امیرمومنان علی ; نیز پیوسته نسبت به این کار اعتراض می کردند. در روز جمعه ای امیرمومنان علی ; بر منبر خطبه می خواند، اشعث بن قیس کندی که در زمره منافقین بود ، گفت : ای  امیرمؤمنان، این سرخ رویان (ایرانیان) جلو روی تو بر ما غلبه کرده اند و تو جلوی اینها را نمی گیری؟! سپس در حال خشم گفت: من امروز نشان خواهم داد که عرب چه کاره است! علی ; فرمود : این شکم گنده ها، خودشان روزها در بستر نرم استراحت می کنند و آنها (ایرانیان) روزهای گرم به خاطر خدا فعالیت می کنند. آن گاه از من می خواهند آنها را برانم تا از ستمکاران باشم. سوگند به خدایی که دانه را شکافت و آدمی را آفرید، از رسول خدا ] شنیدم که فرمود:به خدا سوگند، همچنان که در ابتدا شما ایرانیان را به خاطر اسلام با شمشیر خواهید زد، بعدها ایرانیان شما را با شمشیر به خاطر اسلام خواهند زد . (قمی ، 1416 ، ج8 : 606)

ایرانیان در کوفه، حقیقت را در سیره علی ; دیدند و از رهنمودهای علوی، حقیقت و جوهره اسلام را شناختند و به مکتب تشیع گرویدند و بر آن پای بند شدند. حتی پس از علی ; نیز تهدیدهای بنی امیه نتوانست آنها را از علی ; جدا کند؛ چون آنان اسلام واقعی را تنها در تشیع یافته بودند. 

حضور امام رضا  ; در ایران

در قرن سوم  مأمون عباسی پس از آنکه ارکان حکومت غاصبانه خود را در خراسان ایران استوار ساخت . برای فائق آمدن بر جنبش های احتمالی شیعیان ، با دعوت از حضرت رضا ; و اعطای مقام ولیعهدی به حضرت سعی نمود از یک سو چهره درخشان امام را در میان شیعیان کم رنگ جلوه داده و از سوی دیگر در اذهان عمومی جامعه اسلامی برای خود مشروعیتی را بوجود آورد .پس از انتقال اجباری امام هشتم به ایران ، روز به روز بر شمار شیعیان افزوده می شد و عظمت علمی و معنوی امام ، مهم ترین عامل در توسعه تفکر شیعی به حساب می آمد، در ایام حضور امام در ایران، خانه حضرت محل رفت و آمد شیعیان و محبان اهل بیت = تبدیل شد و با وجود محدودیت های فراوان اعمال مأمون ، حضرت سعی می کرد تا سنت های اصیل اسلام ناب را در برابر بدعت های حکومت احیا کند. محبوبیت روز افزون امام رضا ; و گسترش تشیع در میان ایرانیان ، برای حکومت احساس خطر محسوب می شد تا اینکه مأمون به این نتیجه رسید تا با پیروی از شیوه پدرانش ، به حذف فیزیکی امام روی آورد و امام را به شهادت رساند.

 پیشینیه تشیع در ایران تا قبل از روی کار آمدن صفویان

  نفوذ تشیع در میان موالی ایرانی

پس از جنگ قادسیه و پیوستن هزاران ایرانی به سپاه اعراب ، آنان شرط کردند که برای پیوستن به لشکر اسلام ، پس از جنگ در  هم پیمانی با قبیله دلخواه خود و سهم بردن از غنائم جنگی آزاد باشند. این افراد پس از جنگ قادسیه و پیوستن شان با قبائل عرب ، اصطلاحاً موالی نامیده شدند.ایرانیان با وجود نژادپرستی های افراطی عمال اموی ، داوطلبانه اسلام را پذیرفتند و این روحیه برتری طلبی عرب بر عجم تا مدینه کشیده شده بود ، ابن اثیر می گوید : « زشت است که ملت عرب مالک یک دیگر از عرب بشود (بنده و برده عرب داشته باشد) و حال اینکه خداوند عجم را براى آنها تسخیر نمود و بر وسعت فتح افزود ...» (ابن اثیر ، 1385ق، ج2 : 382)

با این حال موالی ایرانی به اسلام ایمان آوردند  ، گر چه نشر اسلام در بسیاری از مناطق  پیشرفت چندانی نداشت . در میان افرادی که به آنان موالی گفته میشد ، کسانی که در میان قبائل شیعی کوفه چونان هَمدان و ربیعه پرورش یافته بودند ، طبعاً از تشیع تاثیر می پذیرفتند و چون رهبران این قبائل گرایش های خاصی به وجود امیرمومنان داشتند و از مواضع ایشان طرفداری می کردند ، و هم دوش سایر افراد قبیله در مسیر ولایت علوی قدم می گذاشتند.(جعفریان ، 1391 :108)

 با روی کار آمدن حکومت عدل علوی ، بدعت های خلفای پیشین در تبعیض قومی ونژادی از بین رفت و جای خود را به مساوات و برادری داد.امیر مومنان به حدی به موالی ایرانی میدان می داد که اعتراض برخی از صحابه خویش را بر انگیخت وجود دو دیدگاه اموی و علوی  در برخورد با موالی ایرانی ، زمینه های گرایش به تشیع را در میان آنان  تقویت می کرد و نیز وجود یک ایرانی هم چون جناب سلمان فارسی در زمره خواص اصحاب امیر مومنان علی ; ، برای ایرانیان ساکن در عراق قابل توجه بود .پس از امیرمومنان ، سیره اهل بیت = نیز در برخورد با موالی همان گونه ادامه یافت .پرورش فکری موالی در مکتب اهل بیت = ، رفته رفته بر شمارآنان می افزود تا جایی که برخی در زمره اصحاب خاص امامان قرار گرفتند.علی بن جعفر از امام کاظم ; روایت کرده که حضرت فرمودند : « إنما شیعتنا المعارف و الاشراف واهل البیوتات و من مولده الطیّب » علی بن جعفر می گوید تفسیر آن را پرسیدم  ، امام فرمودند  : شیعیان ما چهار گروهند : از قریش که معارفند ، از اشراف که عربهایند ، از کسانی که خانواده ی اصیل دارند یعنی موالی و نیز کسانی که مولد آنان طیب است یعنی اهل سواد (عراق) .(مجلسی ، 1403 ، ج64 :171)

 مهاجرت اعراب شیعه به ایران در قرن اول و دوم هجری

شهر قم را باید نخستین شهر شیعی در حوزه ای دانست که به نام ایران شناخته می شود ، چرا که پیشینه تشیع در این شهر به ربع آخر قرن اول هجری باز میگردد.خاندان اشعری که از یمنی های ساکن در کوفه محسوب می شدند ، از ظلم حجاج بن یوسف  به شهر قم مهاجرت کردند و ارکان تشیع امامیه را در این شهر بنا نهادند ، به همراه افراد این قبیله شمار زیادی از موالی آنان نیز به شهر قم آمدند ؛ خاندان برقی از جمله موالی اشعریون بودند . از طرفی تشیع قم در بسیاری از شهرهای اطراف آن هم تاثیر گذاشت .آوه یا آوبه یکی از این شهرهاست که گرایش شیعی شدیدی داشتند ، بنابراین با اهالی ساوه که سنی مذهب بودند همیشه درگیری داشتند .یکی دیگر از این شهرها ، کاشان است که تابع شهر قم بوده است(جعفریان ،1391: 207-210)

فشارهای سیاسی حکومت امویان در قرن دوم ، شیعیان و علی الخصوص طالبیان را به مهاجرت اجباری به سوی شرق اسلامی ونقاط دوردست واداشت و از رهگذر این ماجرا فصل جدیدی ازجریان ریشه دار تشیع در ایران آغاز شد و نیز  بسیاری از شهرهای ایران از جمله قم ، ری ، اصفهان ، کاشان ، خراسان و شیراز به مهم ترین پناهگاه شیعیان مهاجر تبدیل گشت . (جعفریان ،1391 :190) حاکمیت هشام بن عبدالملک و عامل ستمگرش یوسف بن عمر ثقفی ، کار رار بر خاندان پیامبر سخت کرد و زمینه های قیام زید بن علی و شهادت وی را فراهم ساخت . پس از شهادت زید ، فرزندش یحیی در سال 122 قمری از کوفه به سبب حمایت شیعیان خراسان به این شهر مهاجرت کرد. (یعقوبی ، 1371 ، ج2 ، 299)

حکومت عباسیان 

حکومت امویان در سال 132 قمری سقوط کرد و به جای آنان ، عباسیان بر مسند خلافت نشستند . شروع فعالیت مستقل عباسیان به اوایل قرن دوم بر می گردد ، آنان در کنار علویان و با استفاده از محبوبیت آن ها فعالیت می کردند و با بیان مظالم امویان در حق اهل بیت = در صدد نفوذ در بین شیعیان بودند . بهترین مکان برای تبلیغات بنی عباس خراسان بود زیرا شام و مصر در اختیار طرفداران امویان و عراق عرب در دست شیعیان علوی بود .شیعیان خراسان در بیعت  با ابراهیم امام بودند و بنی عباس برای این که امر را بر مردم مشتبه کنند خود با علویان بیعت کردند و در نهایت عباسیان با سعایت افرادی چون ابومسلم خراسانی حکومت را به دست گرفتند و بعد از آن از تمامی شعار های خود دست کشیده و  در آزار و اذیت شیعیان گوی سبقت را از امویان روبودند .

حکومت طاهریان

طاهر بن حسین در مقام فرماندهی نیروهای نظامی مأمون ، توانست برادر وی محمد امین را در بغداد مغلوب ساخته و بکشد .ارمغان این پیروزی برای آل طاهر حکومت خراسان بود و از سال 205 تا 259 کرسی حکومت در بین فرزندان این خاندان دست به دست چرخید.آنان خود را تابع خلیفه عباسی می دانستند و منشور حکومت خود را از خلیفه دریافت می کردند )جعفریان ،1391 :270)در مورد گرایشات مذهبی طاهریان اخبار ضد و نقیض فراوانی وجود دارد ، برخی از منابع حکایت از شیعه بودن آل طاهر دارند و برخی دیگر در موضع گیری مخالف ، آنان را متعصب در مذهب تسنن قلمداد می کنند.

بطور کلی آنچه مسلم است ، این است که عملکرد طاهریان در نزدیکی به شیعیان یا دوری از آنها ، تابع اعتقادات و رفتار خلفا در مورد شیعیان بوده است. طاهریان هم چون دیگر حکومت های جور تا زمانی که شیعیان اعتراضی به شیوه حکومت داری شان نداشتند با آنها رفتاری ملایم می کردند ولی هر گونه اعتراض یا قیامی  ، از سوی عمال حکومتی  سرکوب و کشتار  شیعیان را در پی داشت . ریچارد نلسون فرای در مورد عقیده ی مذهبی طاهریان می نویسد : «طاهریان در مذهب سنی ، استوار بودند و در قلمروی خود به پیروان مذهب تشیع و رافضیان دیگر ، با تایید مقامات دستگاه خلافت بغداد ، حمله می کردند...» (جعفریان به نقل از فرای 1391 :272)

شواهد بسیاری بر این مدعا می توان اقامه نمود که به طور اختصار به دو مورد از جنبش های شیعی سرکوب شده توسط طاهریان می پردازیم :

1-    قیام یحیی بن عمر بن یحیی بن حسین بن زید علوی :

یحیی بن عمر در سال 250 قمری در کوفه بر ضد خلیفه عباسی مستعین قیام کرد. او  محمد بن عبدالله بن طاهر را به سوی یحیی روان ساخت و فرمانده طاهری پس از قتل عام یاران وی ، او را به شهادت رسانیده و سرش را به بغداد بردند و از آنجا به سامرا نزد مستعین فرستادند .

2-    قیام محمد بن قاسم علوی در خراسان :

محمد بن قاسم علوی در سال 219 قمری در طالقان خراسان دست به قیام بر علیه ظلم و جور خلیفه زد . در این زمان عبدالله بن طاهر والی معتصم عباسی در خراسان برای سرکوب جنبش شیعی به سوی طالقان عزیمت کرد.

عبدالله توانست جنبش محمد بن قاسم را شکست دهد و سرانجام رهبر جنبش را دستگیر کرده و به بغداد بردند.

حکومت صفاریان

از دیگر حکومت های تحت اشراف دولت عباسیان ، صفاریان از دودمان‌های ایرانی و فرمانروای بخش‌هایی از ایران بودند. پایتخت ایشان شهر زَرَنگ بود و خود را از نوادگان ساسانیان می دانستند که پس از حمله اعراب به سیستان مهاجرت کرده‌ بودند. یعقوب لیث صفاری مردی عیار و جوانمرد اهل سیستان بود و به دلیل محبوبیتی که میان مردم آنجا به خاطر جنگ با خوارج به دست آورده بود، توانست قدرت را به دست گیرد و به حکومت برسد.

در مورد مذهب صفاریان ، نمی توان سخن قاطعی گفت . روی خوش نشان دادن مقطعی به بغداد و  درگیری با علویان طبرستان ، می توانست برای کسب وجهه و قدرت سیاسی باشد . از طرف دیگر احترام به علویان سیستان و استفاده از خوارج که در مناطق جنوبی ایران فعالیت داشتند برابهام این مسئله می افزاید .به نظر می رسد آنها حکومت خود را مهمتر از هر چیز دیگر می دیدند و لزومی نداشت خود را مقید به یکی از این مذاهب کنند .حکومت صفاریان معاصر با حکومت معتضد عباسی بود . وی نسبت به شیعیان رفتار معتدل تری داشت لذا دراین دوره شیعیان از آزادی نسبی برخوردار بودند . پیرو همین سیاست برخی از مورخان صفاریان را که تحت حکومت مرکزی بودند را به عنوان شیعه مطرح می کنند . )جعفریان ،1391 :282)

 

حکومت علویان

دولت علویان طبرستان ، نخستین دولتی است که در شرق اسلامی در قالبی شیعی و به دور از تایید خلفای عباسی تشکیل شد .با ورود علویان به مازندران و تشکیل یک دولت نسبتاً مقتدر در حوزه‌ی شمال ایران، زمینه برای بسط و گسترش و اعتلای فرهنگ و مذهب شیعه فراهم شده بود .سازماندهی و اداره‌ی سرزمین طبرستان و دولت نوبنیاد شیعی آن بدون وجود قوانین خاص و مشخص عملاً نا ممکن بود. از این رو شاهد آن هستیم که حاکمان علوی از همان ابتدای تشکیل حکومت خود در طبرستان دست به اصلاحات و همچنین صدور فرامینی زدند که برای استحکام پایه های قدرت تفکر و دولت شیعی در طبرستان ناگزیر می نمود. از جمله‌ی این فرامین و دستورات می توان به فرمانهای صادره از سوی داعی کبیر اشاره کرد:

1-     مردم را به متابعت به کتاب خدا و سنت پیامبر وادار کنید به گونه ای که در اصول و فروع دین از رفتار و گفتار علی ; پیروی کنند.

2-    از عقیده جبریه و مشبهه دوری گزینند.

3-    در اذان و اقامه «حی علی خیر العمل» بگویند.

4-    در اقامه هر عبارت را دو مرتبه بگویند.

5-    در نماز «بسم الله الرحمن الرحیم» را با صدای بلند بخوانند.

6-    برای نماز بامداد قنوت را واجب دانند.

7-    در نماز میت پنج تکبیر بخوانند.(حقیقت ،1363 :98)

با تشکیل دولت علویان طبرستان، داعیان علوی که به نقش سازنده وکارآمد ملبغان مذهب و فرهنگ نوپای دولت شیعی علوی بسیار واقف بوده اند، توجه‌ی خاصی را معطوف آن داشته اند داعی کبیر با اعزام مبلغانی به مناطق مختلف و تشکیل اجتماعات، هم هدف مذهبی نهضت را در دیگر نقاط گسترش می داد و هم حمایت و مشارکت فعال مردم در امر نهضت را موجب می شد و برای گسترش نهضت به خارج از مرزهای طبرستان و رویان پشتوانه ای محکم فراهم می کرد.(درگاهی و بینایی ، 1381: 114)این بستر سازی دلائل عمده ای داشته است. از جمله کثرت حضور سادات در منطقه‌ی امن طبرستان که اجازه‌ی ترویج عقائید شیعی را به دور از خلافت اموی و عباسی میسر می ساخت. علاوه بر موارد یاد شده انطباق اعمال و رفتار داعیان علوی با آنچه که دیگران را امر به آن می کردند باعث پذیرش عمومی این آموزه ها می شد. و آخرین نکته اینکه علویان به اهمیت تبلیغ در رسیدن به اهداف خود پی برده و با اعزام مبلغانی به حوزه‌ی تحت سلطه‌ی خود، توانستند خیل عظیمی از مردم را با نظر و عقاید خود همراه سازند. مجموع این عوامل دست به دست هم داده تا شاهد رشد و شکوفایی آنچه که عقاید و گرایش شیعی می نامیم در این دوره باشیم.

حکومت آل بویه

حکومت شیعه مذهب آل بویه که در سالهای (448-321 ه ق) در ایران و عراق توسط فرزندان بویه به نامهای علی، حسن و احمد بنیانگذاری شد یکی از مهمترین سلسله هایی است که ایران بعد از اسلام شاهد ظهور آن بوده است. آل بویه در ابتدا شیعه مذهب بودند و نشانه هایی در دست است که در دوران حکومت ، مذهب امامی داشته اند یا به آن مذهب گرویده اند .از جمله عملکرد معزالدوله در بغداد در مورد نوشتن جملاتی در لعن معاویه ، مراسم عزاداری و جشن عید غدیر می تواند دلیل بر این مدعای ما باشد .(ترکمنی ، 1383: 144)

آل بویه در دوران حیات سیاسی خود تحول و تطّور مذهبی را تجربه کردند که نشان دهندۀ تاثیر اوضاع مذهبی -اجتماعی موجود در جامعه بر عملکرد وسیاست های حاکمان می باشد. اساساَ حکمرانی و سیاست بر مذهب و اعتقادات حاکمان تاثیر کاملاَ بسزایی دارد، به این معنی که حاکمان پس از به قدرت رسیدن برای حفظ اقتدار و حاکمیت خوداز عقاید شدید و متعصبانه دست می کشندو تلاش می کنند با تسامح و تعامل بیشتر با مذاهب حاکم و موجود در جامعه همراهی کنند، تا زمینه تداوم حاکمیت خود را فراهم کنند. حکومت آل بویه نیز چنین حالتی داشت، زیرا حاکمان آل بویه در جامعه ای به قدرت رسیدندکه اولاَ؛ اهل تسنن در اکثریت و تشیع با وجود قدرت و نفوذ فراوان در اقلیت بودند. ثانیاَ ؛ در این جامعه حاکمان برای به دست آوردن حاکمیت در کنار قدرت نظامی بایستی مشروعیت خود را با حمایت کردن از خلفیه عباسی هرچند به صورت ظاهری کسب کنند. بنابراین حاکمان آل بویه چاره ای جز در پیش گرفتن سیاست تسامح و تعامل با مذاهب موجود در جامعه نداشتند. ولی همین سیاست برای شیعیان در مقایسه با سیاست خشن و سرکوب گرایانه خلفای اموی و عباسی موقعیتی بسیار مناسب برای گسترش و توسعۀ عقاید فراهم کرد. در نتیجۀ سیاست تسامح و تا حدودی حمایت نسبی آل بویه ازشیعیان ، مراسم و شعائر تشیع به خصوص سنت زیارت قبور ائمه و ایجاد و تعمیر بقاع متبرک ایشان رشد و توسعه یافت،و سنگ بنا و میراثی برای ادوار بعدی شد.

فضای باز مذهبی که باروی کار آمدن آل بویه در سرزمین های اسلامی و به ویژه در بغداد به وجود آمد، فعالیت شیعیان را شدت بخشید. وفاداری حکومت آل بویه به تشیع، به شیعیان امامیه اجازه می داد که با پذیرفتن منصب هایی در اداره ی امور حکومت، مقاصد خویش را پیش ببرند. در دورۀآل بویه،شیعیان امامیه در عراق وایران مسلط بودند واجازه داشتند بدون نیازبه تقیّه،به عقایدشان تظاهر کنند با حمایت های امرای بویهی مراسم های رسمی شیعیان مانند عزاداری محرم و اعیادی مثل عید غدی خم با رونق و شکوه خاصی برگزار می شد .دراین دوره متکلمان بزرگ شیعه از فرصت استفاده نموده به تدوین عقایدخود پرداختندواصول اعتقادی شیعه را مفسران شاخص آن، چون کلینی،ابن بابویه، شیخ مفید و دیگران به طرز فعال و نمایان تدوین کردندحضور این متکلمان و دانشمند نامی شیعه سبب رشد و توسعه تشیع وعقاید شیعه در جامعه اسلامی می گردیدو بر اقدامات وسیاست های  حاکمان آل بویه تاثیر گزار بود.

 حکومت ایلخانان

در سال 656 قمری با تشکیل حکومت ایلخانان در ایران و با صدمات شدیدی که با سقوط سلسله عباسیان به دست هلاکوخان (656قمری) بر مکتب خلفا وارد شد ، شیعیان فرصت یافتند تا از فشارهایی که از جانب عباسیان بر آنها وارد می شد رهایی یابند و برای تعدیل و کاستن از ظلم و توحش مغولان به دستگاه حکومتی آنها نزدیک شوند و مقام و موقعیتی برای خود دست و پا کنند که در به ثمر رساندن فتح بغداد و سقوط دستگاه عباسی نقش مهمی داشت . شیعیان با ورود مغولان سعی کردند با نشان دادن روی خوش به آنان ، جان و مال خود و مردم شهرشان را از خطر حملات وحشیانه مغول حفظ نمایند . البته ، این نفوذ و حرکت ها ، بیشتر از روحیه تسامح و تساهل مذهبی مغولان ناشی می شد . تسامح مذهبی هولاکو با در اختیار داشتن اطرافیان و مشاورینی از فرقه ها و آیین ها و مذاهب متفاوت آشکار است .با ورود هولاکو و غلبه او بر قلاع اسماعیلی شیعیان اثنی عشری وارد مرحله ی خاصی از فعالیت های خود شدند .بزرگانی از شیعه نظیر خواجه نصیرالدین طوسی بعد از رهایی از زندان موفق شدند به دولت ایلخانی مغول وارد شده و تعداد زیادی از علما و آثار علمی را از خطر نابودی نجات دهند و علاوه بر آن، مغولان خشن و انعطاف پذیر را به اسلام متمایل کنند.(ترکمنی ،1383 :243)

در دوران غازان خان که بار دیگر تسنن، مذهب رسمی ایران انتخاب شد و دستورات پی در پی برای تحکیم مبانی آن از جانب سلطان صادر شد، تشیع نوپا با خطر جدیدی روبه رو شد، اما این خطر هم نتوانست موجودیت تشیع را با تهدید جدی مواجه سازد. در این دوره بسیاری از شیعیان توانستند در دربار ایلخان مقام و موقعیتی به دست آورند. به جز خواجه نصیرالدین طوسی، سه فرزند او با نامهای صدرالدین علی، اصیل الدین حسن و فخرالدین احمد نیز در دربار حضور داشتند. جایگاه اصیل الدین، به عنوان منجم و ناظر اوقاف غازان خان از همه بالاتر بود .حضور علمی شیعه سبب شد تا غازان خان پس از آنکه به اسلام روی آورد، به تدریج به مذهب تشیع نیز علاقه مند شود. او علی رغم اینکه هیچ گاه به طور رسمی به مذهب تشیع نگروید، اما در جهت پیشبرد امور این مذهب اقدامات فراوانی انجام داد. غازان خان می کوشید تا حسن نیت خود را نسبت به شیعیان ثابت کند، به همین سبب به زیارت مرقد حضرت علی; و امام حسین;رفت. او علاوه بر توجه به مقابر اهل بیت = نسبت به شیعیان نیز توجه خاصی داشت، غازان خان، در بالای شهر شیعه نشین حله نهری ایجاد کرد که به نهر غازانی شهرت یافت. همچنین نقل شده است که به دستور غازان خان، سکه هایی با عبارت مذهبی شیعیان زده شد .گرایش سریع و روزافزون غازان خان به سمت مذهب تشیع، روحانیون و بزرگان سنی مسلک را سخت به وحشت انداخت. .(رشید الدین فضل الله ، 1358 : 203)

پس از غازان خان اولجایتو به قدرت رسید. در زمان او به علت جنگ و جدالی که میان شافعی ها و حنفی ها در دربار درگرفت ، شیعیان که مانند گذشته در دربار رفت و آمد می کردند و دست اندر کار امور سیاسی و اجتماعی بودند، وارد میدان عمل شدند و نظر سلطان سرگشته را به مکتب اهل بیت = جلب کردند، کسی که برای این منظور به کار گرفته شد، امیر طرمتاز از امرای قدرتمند مغول بود. او با یادآوری خوبی های تشیع، به خان چنین تفهیم کرد که روی آوردن خاندان چنگیزی به تشیع، علاوه بر اجر اخروی، به صلاح سیاسی هم نزدیک تر است. او چنین نتیجه گرفت که غازان خان یکی از عاقل ترین و کامل ترین حاکمان، به سبب اعتقاداتش، به مذهب شیعه تمایل پیدا کرده است . زمان اقدام جدی از جانب مذهب شیعه در نزد اولجایتو ، آن هنگام فرا رسید که او از دین حنفی برگشت و از شافعی ها روی گردان شد و مدت سه ماه در ناراحتی شدید روحی به سر می برد. در این زمان سید تاج الدین آوجی از بزرگان تشیع به میدان آمد و با کمک جمعی از پیشوایان شیعه مستقر در دربار، شروع به تحریک اولجایتو در این باره کرد. سرانجام در زمستان سال 709هق، که سلطان به علت سرما به بغداد رفت، شیعیان بیش از پیش مجال جولان یافتند و او را به زیارت حرمهای ائمه = آن خطه دعوت کردند. شیخ جمال الدین حسن بن مطهر حلی، بزرگ ترین دانشمند شیعه زمان، را به حضورش بردند و بدین ترتیب الوجایتو به تشیع گرایش پیدا کرد و به نام دوازده امام خطبه خواند و نام آنان را بر سکه زد. و از آن پس در مدارس علوم دینی، فقه شیعی تدریس شد. در گرایش پیدا کردن سلطان به مذهب تشیع، احتمالاً حضور خواجه اصل الدین طوسی، فرزند خواجه نصیرالدین طوسی بی تأثیر نبوده است. او عالمی بزرگ و شخصیتی والا بود. با این حال کار گرایش سلطان به مذهب شیعه طولی نکشید و مفتی های سنی مسلک به شدت عکس العمل نشان دادند و نارضایتی خود را برملا ساختند و به تحریک مردم پرداختند.  بدین ترتیب عاقبت الجایتو از رسمیت دادن تشیع روی گردان شد و دستور داد تا طریقه اهل سنت همچنان محفوظ بماند(ترکمنی ، 1383 : 270 -271)

 حکومت سربداران 

در ایالت خراسان که بیشترین شیعیان را در خود جای داده بود اولین حکومت رسمی شیعه به نام «سربداران» تشکیل شد. قیام سربداران بدست مردمی که ستم دیده درتاریخ نهم یا دوازدهم شعبان سال 737 قمری از شهر باشتین آغاز شد . آنها توانستند در سال 738 قمری شهر سبزوار را در زمانی که حکومت مغول به علت مرگ ابو سعید ، آخرین ایلخان بزرگ سلسله ایلخان مغول در ضعف به سر می برد ، در اختیار خود در آورند . درست در این اوضاع ، جنبشی مذهبی -سیاسی در خراسان آغاز شد که در رأس آن شیخ خلیفه مازندرانی قرار داشت . این حرکت بعدها توانست پشتیبان حرکت نظامی سربداران شود و در واقع این دو حرکت را باید از هم جدا کرد .گر چه این دو حرکت در کنار همدیگر و متأثر از هم بودند (جعفریان ، 1391 :776 -777)

آنچه در مورد دولت سربداران مهم می باشد این است که آنها دولتی شیعی مذهب بودند و حرکت آنها زمانی آغاز شد که تشیع در ایران روند گسترش خود را آغاز کرده بود . رفتار متواضعانه برخی امیران سربدار با مردم، که عاری از هرگونه تشریفاتی بود، فاصله و حجاب بین حکومت و مردم را کاست. به‌گونه‌ای که طبقات محروم جامعه به‌راحتی به حاکمان دسترسی داشتند و امرا را از جنس خود می‌دانستند. اینگونه توده جامعه نسبت‌ به مذهب تشیع که امیران سربدار مدعی و مروج آن بودند، نگاه مثبتی پیدا کردند . سربداران با کسانی که به دوستی آل علی = مشهور بودند، رابطه ی صمیمی برقرار کردند. شاعران را به مدیحه سرائی از اهل بیت اطهار = ترغیب کردند. بطوریکه نوشته اند دولت شیعه مذهب سربداران با برخی از عالمان بزرگ شیعه که در خارج از ایران سکنی داشتند رابطه برقرار کرد و باب مکاتبه را با مراکز مهم شیعه افتتاح نمود. از جمله با حلب و جبل عامل در لبنان که از زمان ابن شهر آشوب (قرن ششم هجری) یکی از مراکز مهم شیعیان دوازده امامی محسوب می شد، تماس حاصل گردید، و عالمان آنجا به منظور هدایت مردم و اجرای دقیق شعائر مذهب شیعه به خراسان دعوت شدند. بر اثر همین دعوتها و مراودات بود که فقیه معروف شهید اول شیخ شمس الدین محمد مکی (مقتول به سال ۷۸۶ قمری ) کتاب مشهور خود یعنی اللمعه الدمشقیه را به نام سلطان علی مؤید سربداری آخرین امیر سربداران تألیف کرده به خراسان فرستاد، تا شیعیان آن دیار بر طبق فتاوی او که در آن کتاب مندرج است عمل نمایند. این کتاب و شرح آن از مشهورترین کتاب های فقهیه امامیه یعنی شیعیان دوازده امامی است و هنوز نیز شرح لمعه، از کتاب های معتبر درسی طلاب علوم دینی است . (جعفریان ، 1391 :781)

سربداران با توجه به اعتقاد و مذهبی که داشتند، چه در آغاز قیام و چه در زمانی که به حکومت رسیدند، درصدد احیای ارزش‌ها و معارف مذهب تشیع، همچون شهادت‌طلبی و ظلم‌ستیزی در قیام حسینی، مهدویت و انتظار فرج بودند. ترویج این ارزش‌ها در جامعه نه‌تنها در شکل‌گیری قیام و تداوم حکومت سربداران مؤثر بود، بلکه به نوعی در ترویج مذهب تشیع در جامعه اسلامی نیز نقش داشت.


-         ابن منظور (1416) ، لسان العرب ، بیروت : دار احیاء التراث العربی مؤسسة التاریخ العربی

-         ابن اثیر، مبارک بن محمد (بی تا) ، النهایة فی غریب الحدیث و الأثر ، بی جا

-         طبری ، عمادالدین (1387) ، بشارة المصطفی لشیعة المرتضی (ترجمه محمد فربودی) ، قم : نهاوندی

-         کاشف الغطا ، محمد حسین (1388) ، اصل الشیعة و اصولها ( ترجمه ناصر مکارم شیرازی) ، قم : امام علی بن ابی طالب ;

-         نوبختی ، حسن بن موسی (1353) ، فرق الشیعه (ترجمه محمد جواد مشکور) ، تهران : بنیاد فرهنگ ایران

-         ابن خلدون ، عبدالرحمن بن محمد (1984) ، مقدمة ابن خلدون ، بیروت : دارصادر

-         گلدزیهر، ایگناتس (بی تا) ، العقیدة و الشریعة فی الاسلام (ترجمه به عربی محمد یوسف موسی) ، مصر : دارالکتب الحدیثة

-         ولهاوزن ، یولیوس(1375) ، تاریخ سیاسی صدر اسلام شیعه و خوارج(ترجمه محمود رضا افتخارزاده) ، قم : دفتر نشر معارف اسلامی

-         ابن ندیم ، محمد بن اسحاق (1398 ق) ، الفهرست ، بیروت : دارالمعرفة

-         طبری ، محمد بن جریر (1375) ، تاریخ الامم و الملوک (ترجمه ابوالقاسم پاینده ) تهران : اساطیر

-         نشار ، علی سامی (بی تا) ، نشأه الفکر الفلسفی فی الاسلام ، قاهره : دارالمعارف

-         ابن مرتضی ، احمد بن یحیی (بی تا) ، طبقات المعتزله ، بیروت : دار المکتبة الحیاة

-         المجلسی ، محمد باقر (1403ق) ، بحارالانوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، بیروت : موسسة الوفاء

-         الهامی ، داوود (1375) ،سیری در تاریخ تشیع ، قم : مکتب اسلام

-         واقدی ، محمد بن عمر (1369) ، المغازی (ترجمه محمود مهدوی دامغانی) ، تهران : مرکز نشر دانشگاهی

-         مطهری ، مرتضی (1362) ، خدمات متقابل اسلام و ایران ، تهران : صدرا

-         ابن اثیر ، علی بن محمد (1385 ق) ، الکامل فی التاریخ ، بیروت : دارالصار

-         البراقی النجفی ، السید حسین (1407 ق) ، تاریخ الکوفه ، بیروت : دار الاضواء

-         جعفریان ، رسول (1391) ، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی ، تهران : علم

-         یعقوبی ، ابن واضح (1371) ، تاریخ یعقوبی ( ترجمه محمد ابراهیم آیتی) ، تهران : انتشارات علمی و فرهنگی

-         حقیقت ، عبدالرفیع (1363) ، جنبش زیدیه در ایران ، تهران : انتشارات فلسفه

-         بینایی ، قوام الدین ، درگاهی ، زین العابدین (1381) ، مجموعه مقالات در گستره مازندران ، تهران :نشر رسانش

-         فضل الله ، رشید الدین (1358) ، تاریخ مبارک غازانی ، هرتفرد : استفن اوستین

-         حسین ، طه (بی تا) ، فتنة الکبری علی و بنوه ، قاهره : دارالمعارف

-        

 

 

 

 

 

 

 

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۱ آبان ۹۶ ، ۰۰:۱۸
مسعود دستان

ابن قتیبه دینوری در کتاب امامت و سیاست از غربت فاطمه زهرا سلام الله علیها اینگونه سخن به زبان می آورد ...


ابو بکر از کسانى که همراه على بودند و از بیعت با او خوددارى کرده بودند پرسش کرد، هنگامى که آگاه شد آنان در خانه على گرد آمده‏اند، عمر را به سوى آنان فرستاد.

عمر به در خانه على آمد و از آنان خواست تا بیرون بیایند و با ابو بکر بیعت کنند ولى آنان از این کار خوددارى کردند. عمر درخواست هیزم کرد و گفت: سوگند به کسى که جان عمر در دست اوست، بیرون آیید و گر نه خانه و اهلش را به آتش خواهم کشید.

به عمر گفته شد: اى ابو حفص، فاطمه در آن خانه است.

عمر به ابو بکر گفت: بیا تا نزد فاطمه برویم، ما او را به خشم آورده‏ایم. آن دو آمدند و از فاطمه اجازه داخل شدن به خانه را خواستند، فاطمه به آن دو اجازه نداد. آن دو نزد على رفتند و با او سخن گفتند.

على آنان را نزد فاطمه آورد. وقتى که نشستند، فاطمه صورتش را به سوى دیوار گرفت.

سلام کردند ولى فاطمه پاسخ سلام آنان را نداد.

ابو بکر آغاز به سخن کرد و گفت: محبوبه رسول خدا (ص)، سوگند به خدا، نزدیکان رسول خدا (ص) در نزد من از نزدیکان خود، عزیزترند، تو از عایشه در نزد من محبوب‏تر هستى، من دوست مى‏داشتم روزى که پدرت رحلت کرد من به جاى او از دنیا مى‏رفتم. آیا مى‏اندیشى من فضل و برترى تو را نمى‏شناسم، و در عین حال تو را از میراث رسول‏

خدا (ص) محروم مى‏کنم؟ ما از رسول خدا (ص) شنیدیم که مى‏گفت: ما ارث نمى‏گذاریم، آنچه از ما باقى مى‏ماند صدقه است.

فاطمه گفت: اگر به شما نشان دهم و حدیثى را از پیامبر (ص) براى شما نقل کنم، آیا آن را مى‏شناسید و به آن عمل مى‏کنید.

آن دو گفتند: آرى.

فاطمه گفت: شما را به خدا سوگند، آیا شما دو نفر از رسول خدا (ص) نشنیدید که مى‏گفت: خشنودى من در خشنودى فاطمه است. خشم من در خشم فاطمه است، هر کس فاطمه دخترم را دوست بدارد گویى مرا دوست داشته است، هر کس فاطمه را خشنود کند مرا خشنود کرده است و هر کس فاطمه را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

گفتند: آرى از رسول خدا (ص) شنیده‏ایم.

فاطمه گفت: من نزد خدا و فرشتگان او گواهى مى‏دهم شما دو نفر مرا به خشم آورده‏اید و مرا خشنود نکرده‏اید و هر گاه که پیامبر (ص) را دیدار کنم نزد او از شما دو نفر شکایت خواهم کرد.

ابو بکر گفت: من به خدا پناه مى‏برم از خشم پیامبر (ص) و از خشم تو.



ترجمه امامة و السیاسة ص 39
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۳ بهمن ۹۵ ، ۲۲:۱۸
مسعود دستان

عمار بن یاسر مکنّى به أبى‌ یقظان از صحابه نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله و از یاران با وفاى امیرمؤمنان علیه‌السلام بود. وى پیش از هجرت درمکه معظمه دیده به جهان گشود. هنگامى که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله به رسالت برانگیخته شد، عمار از نخستین افرادى بود که به آن حضرت ایمان آورد. وى در تمامى جنگ‌ هاى پیامبر صلی الله علیه و آله حضور یافت و در رکاب آن حضرت، با دشمنان اسلام با تمام توان مبارزه کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به وى علاقه ویژه اى داشت و او را یکى از خواص خود مى‌ دانست. عمار، پس از رحلت پیامبر صلی الله علیه و آله از معتقدان به ولایت و خلافت حضرت امام علی بن ابى‌ طالب علیه‌السلام بود و در این راه به مانند سایر اصحاب با وفاى آن حضرت، تلاش زیادی به عمل آورد. وى پیوسته در کنار امیرمؤمنان علیه‌السلام و از علاقه‌ مندان به آن حضرت بود و مقام و حق آن حضرت را به نیکى مى‌ شناخت. به همین جهت هیچ گاه از او فاصله نگرفت و او را در عرصه هاى مهم سیاسى و اجتماعى تنها نگذاشت.

حضرت على علیه‌السلام پس از انتخاب شدن به خلافت، با این که بسیارى از یاران وفادار و شایسته خویش را براى حکمرانى به شهرها اعزام کرده بود، ولى عمار را به عنوان یک مشاور و همراز دیرین در نزد خود نگه داشت و در تمامى امور سیاسى، اجتماعى و نظامى با او مشورت مى کرد و احترامش را به نیکى نگه مى داشت. عمار نیز با این که در حدود ۹۰ سال از عمرش گذشته بود، همچون یک سرباز فداکار و پا در رکاب در خدمت امام على بن ابى طالب علیه‌السلام قرار داشت و تمام مأموریت ها و دستورات آن حضرت را به مانند مأموریت ها و دستورات پیامبر صلی الله علیه و آله به خوبى و نیکى انجام مى داد. در نهایت امر، عمار یاسر در سال ۳۷ ق در جنگ صفّین به شهادت نایل آمد. حضرت علی علیه السلام در غم از دست دادن عمار، بسیار ناراحت بود و مى فرمود: هر کس از وفات عمار دلتنگ نشود، او را از مسلمانى نصیبى نباشد.

ویژگی های برجسته عمار

دعای پیامبربرای عمار

در ابتدای رسالت پیامبر کافران مکه که از شکنجه بی امان عمار یاسر و از صبوری و استقامت او به ستوه آمده بودند و دیگر هیچ امیدی به برگشت او از اسلام برایشان نمانده بود، او را در حالی که همچنان فریاد توحیدش بلند بود، در آتش افکندند. رسول گرامی اسلام با دلی دردمند از این همه شکنجه یارانش، برای عمار دعا کرد و فرمود: «ای آتش! سرد و سالم باش برای عمار، چنان که برای ابراهیم، سرد و سلامت گشتی.» به دعای رسول خدا صلی الله علیه و آله، عمار از آتش آسیبی ندید. او باقی ماند تا وفاداری‌اش را تا آخرین لحظه عمر خویش به اسلام و پیامبر اسلام ثابت کند و در مقاطعی حساس، اسلام واقعی را بنمایاند و فریاد کند.

حضوری فعال در کنار پیامبر

عمار از آن دسته کسانی بود که در جنگ بدر در کنار پیامبر خدا قرار داشت و در آن خوش درخشید و در جنگ خندق نیز حضوری فعال داشت و در آن نیز خوش درخشید و در همه صحنه های دیگر نیز با رسول خدا بود. در جنگ با اهل ردّه نیز حضوری فعال داشت و با منطق ایمانی خود مسلمانان را به جنگ تشویق می کرد و از آنان می خواست برای رسیدن به بهشت، از خود پایمردی و استقامت نشان دهند.

عمار ملاک حقانیّت

نه فقط یاران امام علی علیه السلام که همه مسلمانان، عمار یاسر را به خوبی می شناختند و همه از وفاداری اش به رسول خدا صلی الله علیه و آله و از محبوبیت او نزد ایشان خبر داشتند. به دلیل روایت هایی که از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله درباره عمار یاسر در یادها مانده بود، عمار برای بسیاری از مردم ملاک حقانیت بود. ابن ابی الحدید، از بزرگان علمای اهل سنت و شارح نهج البلاغه، آن گاه که از جنگ صفین یاد می کند، حضور عمار را در یک جبهه، ملاک بر حق بودن آن جبهه و باطل بودن جبهه مخالف در نگاه همه مردم می شمارد و آن گاه خود از این نکته تعجب می کند که مردم عمار یاسر را ملاک حق می دانستند، ولی از امام علی علیه السلام غافل بودند. اینها دردهایی بود که سینه کسانی چون عمار را به سختی می گداخت؛ گویی مردم نه در پی حقیقت، که در پی فتنه و هیاهو و خواهش های نفسانی خویش بودند و خوشا سعادت آنان که در پایداری بر حق سعادت واقعی را جستند.

نهیب زنی به خواص بی بصیرت و ساکتین

عمار در زمان مشکلات، می رفت سراغ خواص از محکم ها تا متزلزل ها و حتی متهمین به نفاق! حتی اصرار داشت به مغیره او هم جواب داده بود مدتی مهلت می خواهم تا این افق تیره و تار روشن شود و ماه طلوع کند آن گاه با بصیرت گام بردارم. به او جواب داد: «پناه بر خدا ای مغیره! با آنی که چشم بصیرتت روشن شده است می خواهی کور بمانی؟ و مانند کوران در گوشه ای بنشینی؟ فکری به حال خودت بردار! و ببین به چه می نگری و چه می کنی؟ اما من کسی هستم که جز در صف مقدم گامی برنخواهم داشت.

عمار، قطب اصلی جنگ

در جنگ صفین عمار از قطب‌های اصلی جنگ به حساب می آمد. او علاوه بر حملاتی که خود انجام می داد، قهرمانان را به جنگ و پیش بردن پرچم تشویق می کرد. نصربن مزاحم بعضی از موقعیت‌های هولناک عمار را به خوبی توصیف کرده است: "اسب ها برای نبرد بیرون شدند و در برابر همدیگر صف آرایی کردند و مردم به سوی همدیگر پیشروی می کردند. عمار زره ای سفید به دست داشت و می گفت: ای مردم! جان‌ها به سوی بهشت می روند. پس با اینان به گونه‌ای بجنگید که گوش‌ها نشنیده باشند و کشتگان آن قدر زیاد شدند تا جایی که مردان طناب خیمه را به دست و پای کشتگان می بستند و می کشیدند."

عمار و خلفا

در رابطه با خلافت، موضع عمار متأثر از مواضع امام علی (ع) بود و هیچ کاری را بدون مشورت و نصیحت آن حضرت انجام نمی داد و مبنای او در موضع‌گیری دو امر اساسی بود؛ یکی وصیت پیامبر به خلافت امام علی (ع) بود که در حدیث موالات و احادیث دیگر بیان شده بود و دیگر این که پیامبر اسلام به عمار درباره امام علی (ع) فرموده بود: "ای عمار! علی تو را از هدایت بر نمی گرداند و به سوی اوهام و خیالات راهنمایی نمی نماید. ای عمار! اطاعت از علی اطاعت از من است و اطاعت از من اطاعت از خداوند عزوجل است." مخالفت عمار با جانشینی خلفا پس از رحلت رسول اکرم صلی الله علیه و آله از حساس­ترین نقاط زندگی عمار است؛ اما هرگاه مصلحت اسلام اقتضا می­کرد، با توجه به رضایت علی علیه السلام مسؤولیت­هایی را می پذیرفت.

عمار در جنگ جمل

در روز جنگ جمل عمار بسیار کوشید که این نزاع را با روش‌های مسالمت آمیز خاموش نماید. از این رو بین دو صف ایستاد و گفت: "ای مردم! چقدر درباره پیامبر خود بی انصاف هستید که زنان خود را در پرده نگه داشته‌اید و زن پیامبر را به مصاف شمشیرها آورده اید." او با سخنان خود هدف‌های اصلی مخالفان را برملا ساخت. از این رو او را آماج تیرها قرار دادند. در این جا بود که عمار دید راهی برای متوقف کردن نبرد نیست. بنابراین به سوی جنگ دعوت کرد. 
وقتی عمار به عایشه نزدیک شد، عایشه در کجاوه‌ای روی شتر قرار داشت. عمار به او گفت: "چه می خواهی؟ گفت: خون عثمان. گفت: خداوند در این روز، طغیانگر و خواهان ناحق را بکشد. سپس گفت: ای مردم شما به خوبی می دانید که کدام یک از ما در کشتن عثمان دست داشتیم."

عمار و تشخیص حق و باطل

مقام معظم رهبری حفظه الله با اشاره به این نکته که آنچه در عبادت و معنویت تأثیرگذار می باشد، روح عبادت است و اگر در کسانی که به تقدس، زهد و عبادت شهرت یافته اند، روح عبادت نباشد، جبهة حق را از باطل تشخیص نداده و غالباً گمراه می شوند، همانند برخی از خوارج که آنچنان به عبادت شهرت یافته بودند که اصحاب امیرالمؤمنین علیه السلام را تحت تأثیر قرار می دادند؛ اما در جنگ جمل در صف دشمنان حضرت قرار گرفتند. ایشان به شخصیت عمار یاسر اشاره کرده و می فرمایند.:"عظمت امثال عمار یاسر به همین است. عظمت آن اصحاب خاص امیرالمؤمنین علیه السلام در همین است که در هیچ شرایطى دچار اشتباه نشدند و جبهه را گم نکردند. من در موارد متعددی در جنگ صفین این عظمت را دیده ام؛ البته مخصوص جنگ صفین هم نیست. در بسیارى از آنجاهایى که براى جمعى از مؤمنین، نکته اى مورد اشتباه قرار مى گرفت، آن کسى که مى آمد و با بصیرت نافذ و با بیان روشنگر خود، شبهه را از ذهن آنها برطرف مى کرد، عمار یاسر بود. انسان در قضایاى متعدد امیرالمؤمنین علیه السلام از جمله در صفین نشان وجود این مردِ روشنگرِ عظیم القدر را مى بیند.

بصیرت زایی عمار

امام خامنه ای حفظه الله در مورد روشنگری و بصیرت زایی عمار می فرمایند:"یکى از کارهاى مهم نخبگان و خواص، تبیین است؛ حقائق را بدون تعصب روشن کنند؛ بدون حاکمیت تعلقات جناحى و گروهى. در جنگ صفین یکى از کارهاى مهم جناب عمار یاسر تبیین حقیقت بود؛ چون آن جناح مقابل که جناح معاویه بود، تبلیغات گوناگونى داشتند. همینى که حالا امروز به آن جنگ روانى مى گویند. یکجا مى دید اختلاف پیدا شده، یک عده اى دچار تردید شدند، بگو مگو توى آنهاست، خودش را به سرعت آنجا مى رساند و برایشان حرف مى زد، صحبت مى کرد، تبیین مى کرد؛ این گره ها را باز مى کرد.نقش نخبگان و خواص هم این است که این بصیرت را نه فقط در خودشان، در دیگران به وجود بیاورند.خداى متعال، این مرد را از زمان پیامبر صلی الله علیه و آله براى زمان امیر علیه السلام ذخیره کرد، تا در این مدت به روشنگرى و بیان حقایق بپردازد".

وظیفه شناسی عمار

گاهی برخی افراد با وجود آگاهی و بصیرتی که نسبت به مسائل وجود دارد، سکوت اختیار کرده و به دفاع از حق قیام نمی کنند و چه بسا افراد بسیاری باشند که با کلام و سخن ایشان به یاری حق به پا خیزند؛ اما متأسفانه خود سنگ بی طرفی را به سینه زده و اعلام موضع نمی کنند. خطر این گونه افراد به مراتب از افرادی که اصطلاحاً ساز مخالف زده و علناً مخالفت خود را به رخ دیگران می کشند، بیشتر است؛ اما عمار یاسر از جمله افراد آگاهی بود که آگاهی خود را برای دیگران بازگو و به دفاع از حق قیام می کرد.

عمار و تثبیت مفهوم بصیرت

مقام معظم رهبری حفظه الله می فرمایند: «تاریخ جنگ صفین را که انسان مى خواند، دلش مى لرزد. در این صف عظیمى که امیرالمؤمنین علیه السلام به عنوان لشکریان راه انداخته بود و تا آن منطقة حساس- در شامات - در مقابل معاویه قرار گرفته بود، تزلزل اتفاق مى افتاد. بارها این اتفاق افتاد. یکى از حرف‌هاى او در این سخنرانى این بود که گفت: این پرچمى که شما در جبهة مقابل مى بینید، این پرچم را من در روز احد و بدر در مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله - پرچم بنى امیه  دیدم. زیر این پرچم، همان کسانى آن روز ایستاده بودند که امروز هم ایستاده اند؛ معاویه و عمرو عاص. در جنگ احد هم معاویه، هم عمرو عاص و دیگر سران بنى امیه در مقابل پیغمبر صلی الله علیه و آله قرار داشتند؛ پرچم هم پرچم بنى امیه بود. گفت: این‌هایى که شما مى بینید، در زیر این پرچم آن طرف ایستاده اند.

عمار هنوز هم ناشناخته است

امام خامنه ای می فرمایند:"به نظر من، عمار هنوز هم ناشناخته است الهى است. من در زندگى امیر المؤمنین علیه السلام که نگاه می کردم، دیدم هیچ کس مثل عمار یاسر نیست؛ یعنى از صحابة رسول اللّه صلی الله علیه و آله، هیچ کس نقش عمار یاسر را در طول این مدت نداشت. آنان زنده نماندند؛ ولى ایشان حیات با برکتش ادامه پیدا کرد. هر وقت براى امیرالمؤمنین علیه السلام یک مشکل ذهنى در مورد اصحاب پیش آمد؛ یعنى در یک گوشه شبهه اى پیدا شد، زبان این مرد، مثل سیف قاطع جلو رفت و قضیه را حل کرد. در جنگ صفین ما از آن طرف عمار را داریم که جناب عمار یاسر دائم مشغول سخنرانى است؛ این طرف لشکر، آن طرف لشکر، با گروه هاى مختلف؛ چون آنجا واقعاً فتنه بود. دو گروه مسلمان در مقابل هم قرار گرفتند. فتنه عظیمى بود. یک عده اى مشتبه بودند. عمار دائم مشغول روشنگرى بود. این طرف مى رفت، آن طرف مى رفت، براى گروه هاى مختلف سخنرانى مى کرد.

در پایان ذکر این نکته حائز اهمیت است که مقام معظم رهبری با شاخص قرار دادن این شخصیت عظیم بر آن بودند تا نقش خواص، بویژه طلاب، دانشجویان را که به گفته ایشان افسران جنگ نرم هستند؛ در فتنه ها، در جاهایی که تشخیص برای همه و عموم مردم سخت است، بیان کنند و اهمیت حضور آنها در صحنه برای شبهه زدایی و غبارروبی را برای همه مشخص نمایند.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ آبان ۹۵ ، ۱۵:۱۰
مسعود دستان

بیماری جهل و کج‎فهمی از متون دینی و ناتوانی در تحلیل حوادث سیاسی ‌ـ مذهبی در حکومت امیرمؤمنانعلیه السلام، تنها در کوفه و عراق محصور نمی‏شد؛ مردم بسیاری از سرزمین‏های مفتوحه گرفتار این بلا بودند. خوارج تنها یک جریان کوچک از آن جریان عظیم متحجران عصر علیعلیه السلام به حساب می‏آمدند که به دلیل به هم آمیختن تحجّر و تعصب، تأثیر زیان‌بارشان به صورت فزاینده‏ تر ظاهر گردید. و گرنه در سایر مناطق، مصادیق ضعف در تحلیل و کوته ‏نظری در تشخیص حق و باطل به وفور مشاهده می‏شد و همین امر رمز پیروزی ظاهری معاویه و عمروبن عاص و اشعث‏ بن‏ قیس و ابوموسی اشعری گردید.

اگر این نارسایی به خوارج محدود می‏شد و سایران بیدار و هوشیار بودند، حضرت می‏توانست با سرکوب آنها به ساماندهی امور حکومت بپردازد؛ ولی به دلیل شیوع این بیماری در بصره و شام و مصر و سایر مناطق، علی‏علیه السلام از نخستین روزهای حکومتش با فتنه ‏های بزرگی مواجه شد که تمام فرصت‏های کاری را از دستش ربود.

یکی از مهم‌ترین فتنه‏ها و شاید مادر سایر فتنه‏ های عصر حکومت علی‏علیه السلام، فتنه قتل عثمان بود. عثمان در نیمه دوم خلافت خود بسیار بد عمل کرد؛ به طوری که مردم از ظلم و ستم و تبعیض و فساد در میان کارگزاران و دستگاه اداری خلیفه به تنگ آمدند و از شهرهای مختلف به مدینه آمدند و با اصرار از عثمان خواستند کارگزاران نالایق خویش را عزل کند و به نابسامانی‏های موجود سامان دهد؛ ولی عثمان سخت تحت تأثیر امویان قرار داشت. امویان کارها را قبضه کرده بودند و یکی از اهدافشان ناراضی کردن مردم از نظام بود. از سوی دیگر عثمان به دلیل نسبت فامیلی با امویان، گرایش شدیدی به آنها داشت و اراده خودش را از دست داده بود؛ از این رو هر قدر شورشیان تلاش کردند ثمر نبخشید. در این میان چندین بار امیرمؤمنانعلیه السلام را واسطه قرار دادند و حضرت به عنوان میانجی وارد عمل شد و با اصرار از عثمان خواست کارها را سامان دهد؛ ولی نتیجه نداد. عاقبت شورشیان به خانه عثمان هجوم آوردند و علیرغم مخالفت علیعلیه السلام، عثمان را کشتند؛ و این جریان به فتنه‏ای بزرگ در جامعه اسلامی مبدل شد که آثارش در دهه‏ های بعد باقی ماند.[1]

در فتنه قتل عثمان، جناح‏های حق و باطل و چهره های ارزشی و فرصت ‏طلب، هر یک به نوعی شرکت داشتند. امیرمؤمنانعلیه السلام با تحت فشار قرار دادن و اصلاح امور خلافت موافق بود، ولی با کشتن عثمان موافق نبود؛ زیرا خوب می‏دانست قشر متحجّر جامعه قدرت تحلیل کشتن خلیفه را ندارند و سیاستمداران مکاری چون معاویه از آن به عنوان بهانه برای ایجاد تفرقه و دو دستگی در میان امت و زمینه‏سازی حاکمیت خویش استفاده می‏کنند، که اتفاقاً همین طور هم شد. از این رو آن حضرت و فرزندانش هوشیارانه از محل فتنه فاصله گرفتند؛ ولی برخی از یاران نزدیک آن بزرگوار مثل محمد‏بن‏أبی‏بکر این کار را نکرده، همراه مهاجمان وارد خانة عثمان شدند و همین امر بهانة خوبی به دست منافقان و فرصت‏طلبان داد که بگویند امیرمؤمنانعلیه السلام در قتل عثمان دخالت داشته است.[2]

در این میان طلحه و زبیر و عایشه و شخص معاویه از مهم‌ترین کسانی بودند که هر یک با انگیزه‏ای خاص خواهان کشته شدن خلیفه بودند و حتی برخی از آنها مردم جاهل را به قتل عثمان تحریک می‏کردند و چاره‏ کار را در کشتن خلیفه می‏شمردند.

عایشه به دنبال این بود که بعد از عثمان خلافت را به طلحه بسپارد.[3] طلحه و زبیر نیز هر یک به قدرت رسیدن خود را تعقیب می‏کردند؛ ولی چون راه مشترک قدرت یافتنشان برکناری عثمان بود، در شورش حضور داشتند و شورشیان را تحریک می‏کردند.

معاویه بر این باور بود که قدرت بی‏رقیب او در شام و قدرت پسرعموها و بستگانش در کوفه و بصره و مدینه، بستر مناسبی را برای سلطه امویان فراهم آورده است و چه کسی در میان امویان از او لایق‏تر و سزاوارتر برای گرفتن قدرت است؟! از این رو هر چه عثمان از او کمک خواست تا نیروهایش را از شام برای سرکوبی شورشیان به مدینه گسیل دارد، نپذیرفت. در ظاهر با عثمان همدردی کرد؛ حتی تا مدینه برای کسب تکلیف نزد عثمان رفت و وعدة فرستادن نیرو به او داد؛ ولی در عمل همکاری نمی‏کرد. در همان ایام یک لشکر دوازده هزار نفری در شام ترتیب داد؛ ولی کمی بیرون سرزمین شام آنها را متوقف کرد و مترصد فرصت ماند تا انقلابیون، عثمان را بکشند. آنگاه او برای سرکوب آنها و به ‌دست گرفتن قدرت وارد مدینه شود. اتفاقاً عثمان به این حیله معاویه پی برده بود. از این رو وقتی معاویه وعدة گسیل نیرو به او داد، گفت: «لا والله، و لکنّک أردتَ أن أقتل فتقول: أنا ولیّ الثار؛[4] قسم به خدا! چنین نیست که می‏گویی؛ تو می‏خواهی من کشته شوم و بگویی من صاحب خون (عثمان) هستم».

به هر حال عثمان کشته شد و علیعلیه السلام به حکومت رسید. به دنبال پخش این خبر، فوراً عایشه و معاویه و طلحه و زبیر که از نیل به اهداف خویش ناکام مانده بودند، کشتن عثمان را به گردن علیعلیه السلام انداختند و شعار «یالثارات عثمان» و انتقام خون خلیفه مظلوم را سردادند. آنها خیل عظیمی از مردم فاقد بصیرت و مبتلا به تحجر و خشک‏مغزی را به دنبال خویش کشاندند و خونشان را به بهانه گرفتن انتقام خون خلیفه‏ای که خود ریخته بودند، به هدر دادند و نیمی از عمر خلافت امیرمؤمنانعلیه السلام را صرف درگیری با خودشان کردند.

گفتیم متحجران آلت دست منافقان مکار و استعمارگران حرفه‏ای هستند؛ اما این امر بدون بهانه محقق نمی‏شود. درست است که انسان‏های جامدالفکر به علت بی‏اطلاعی یا ناتوانی در تجزیه و تحلیل تحولات اجتماعی دچار سردرگمی و گمراهی می‏شوند، اما تا تحول پیچیده و یا بحران ذی وجوهی رخ ندهد که تمییز حق و باطل در آن دشوار شود، آنها بهانه‏ای برای ایجاد شبهه و انحراف نمی‏یابند.

بنابراین یکی از ترفند‏های منافقان، شعله‏ور کردن آتش فتنه‏ ها و بهره‏گیری از آنها از طریق ایجاد شبهات گمراه‏ کننده و بحران‏های فکری و توطئه‏ های اجتماعی است، تا از این رهگذر ذهن‏های بی‏خبر و بسته و به خواب‎رفته را در برابر جبهه حق قرار دهند، آنگاه پشت پرده به نیات پلید خویش جامه عمل بپوشانند



[1] . برای اطلاع از چگونگی شورش و قتل عثمان و مواضع امیر مؤمنان (ع)‌ بنگرید به : انساب الاشراف ،‌ مکتبه المثنی ، ج 5 ، ص60-68 و تاریخ الیعقوبی ، ج 2، ص 175-176 و مروج الذهب ، ج 2، ص 352- 353

[2]. بنگرید به: نگارنده، حیات فردی و اجتماعی محمد بن‏ابی‏بکر، ص 37 ـ 29.

[3]. بنگرید به: شیخ مفید، همان، ص 162 و 163.

[4]. بنگرید به: محمد یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 2، ص 175.

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۶ تیر ۹۵ ، ۱۹:۲۳
مسعود دستان

22 رجب یادآور روزی است که در کشاکش جنگ خیبر ، ابوبکر بن ابی قحافه به جای اینکه از کیان اسلام دفاع کند با دیدن دشمن فرار کرده و گروه خود را نیز به فرار تشویق کرد .اکنون در این یادداشت کوتاه به منابعی که این حادثه نقل  کرده اند نگاهی می اندازیم :

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۵:۴۳
مسعود دستان


در ایامی هستیم که قلوب مومنین از اقدام هتاکانه مجله ی فرانسوی شارلی ابدو به ساحت مقدس و منور پیامبر اعظم صلی الله و علیه و آله مکدر است . شاید ما به عنوان مسلمان در معرفی حضرات معصومین علیهم السلام و در راس آنان پیامبر اکرم  صلی الله و علیه و آله به جهانیان کوتاهی کرده باشیم ، به راستی اگر سیره و منش آن بزرگواران به همه دنیا شناسانده شود ، هیچ انسانی به خود اجازه توهین به ساحت مقدسشان را نمی دهید .

مقاله زیرتوسط استاد گرانقدر آقای احمد سعادت گردآوری شده است ، مناسب دیدم تا این مقاله علمی را در این وب گاه منتشر نماییم تا همگان بدانند ما مهربان ترین پیامبر دنیا را داریم :

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۷ دی ۹۳ ، ۱۵:۲۴
مسعود دستان